دو دریاچه یخ
محمود سراجی
من و تو و مثل دودریاچه یخ
سردو بی روح و غمین
هر دو تنها بودیم
تو در آن پایه کوه
پشت آن صخره سخت
دست و پا بسته به زنجیر زمین
***
من در این دره ژرف
پشت سر سایه دیوار وزین
در سکوتی سنگین
***
تا که خورشید دل انگیز بهار
به دل خسته ما
نفسی تازه دمید
زندگی در تن یخ بسته ما گشت پدید
غنچه ها از دل ما
غنچه ها از دل ما روئیدند
غنچه های خوش امواج سپید
که خبر از تپش سینه ما میدادند
خبر از یک حرکت
رنگی از وسوسه پنهانی
***
پشت این صخره زشت
وصل ها منتظرند
و چه لب تشنه و مشتاق
ولی افسوس افسوس
صخره های سر راه
خشن و سر سخت اند
آنطرف .....سایه صد بان بزرگ
حرکت را ز هوا می گیرند
ازدهائی است که زندان دارد
پایه های بتونی
میله ها تا سر کوه
به بیانی دیگر
خر مگس هایهای کبییر
می کشند هر که بگو ید که منم
لیکن از واژه [ ما ] می ترسد
من و تو ما بشویم .....
بگذریم از سر این صخره سخت
- با احترام محمود سراجی
م.س شاهد
پنج شنبه ۲۵ مارچ ۲۰۱۷۷ آیوا
منبع:پژواک ایران