در قسمت سیزدهم بالاخره پلنگ به روباه گفت که عاشق آهواست
لعبتی باشد که آهو نام اوست
نام او آهو و عشق ما هموست
بچه ای دارد مثال غنچهای
غنچهای در شکل آهوبچهای
هرچه از شیرینیاش گویم کم است
هجر او در سینهام درد و غم است
مادرش میترسد از اعمال من
لیکن او هرگز نداند حال من
پوستش مثل حریر است و پرند
ترسد از ما بر رسد بر او گزند
او نمیداند که این شیریندهن
در دلم باشد مرا فرزند من
من زبانم لال اگر زخمی شود
دشمنش آماج بیرحمی شود
برخلاف آنچه من گفتم تو را
مادر او خصم پندارد مرا
حال دانستی چرا بیچارهام؟
در بیابانها چرا آوارهام؟
گفت: فهمیدم کنون از قال تو
من تأسف میخورم بر حال تو
تو پلنگی خوی تو درندگیست
کشتن آهو برایت زندگیست
میش و آهو گر نمیرد دست تو
بهر یک لقمه که گیرد دست تو
.
گفت: من محروم کردم خویش را
تا نگیرم جان گاو و میش را
گر بمیرم هفتهها از گشنگی
گر لبم تاول زند از تشنگی
خون حیوانی نریزم بر زمین
میشوم مانند آهو بعد از این
درد این لب تشنگی را می خرم
مثل آهو در بیابان می چرم
گفت: اگر ممکن نباشد این وصال
گفت: خود را سیر سازم با خیال
گفت: اگر دل سیر شد از عشق او
گفت: از خون دلم سازم وضو
گفت: اگر عالم بخندد بر شما
گفت: بر این گریهها باشد دوا
گفت: اگر دنیا نبخشد کار تو
گفت: او از ما و دنیا بار تو
گفت: شیر و ببر و دد هر جا روند
در توهم خوردنش میپرورند
گفت من سازم جدا بندش ز بند
هر که را کز وی رسد بر او گزند
گفت: اگر ترکش کنی ببر و لنگ
میدراند سینهاش را بیدرنگ
گفت: من صد گاو نر افکندهام
لیک پیشاش چون غلام و بندهام
م.س شاهد
.
منتظر حوادث بعدی تاچند روز دیگر باشید
منبع:پژواک ایران