خرمنی از دو بیتی های شاهد ۲
محمود سراجی
مستم بکن و ز قید هستی برهان
باز آ و مرا به اوج مستی برسان
مستم بکن آنچنانکه از مستی من
هم ساغر و هم صراحی آید به فغان
ساقی بنشین که می پرستم کردی
دیوانه تر از چنانکه هستم کردی
با دیدن چشم تو چنان مست شدم
گویی ز شراب ناب مستم کردی
ای وای دلم که رفته از دست دلم
هرکس که بدل نشست بشکست دلم
دیوانه دلم اگر کمی عاقل بود
افسار گسسته دل نمی بست دلم
.
ای وای دلم ، وای دلم ، وای دلم
دیوانه نشسته در قفس جای دلم
زیبائی دلبرم گنه کرد ولی
آخر همه را نوشت بر پای دلم
ای وای مرا کشت دلم کشت دلم
خنجر زده بر حیاتم از پشت دلم
عمریست که بازیچه خود کرده مرا
رقصانده مرا با سر انگشت دلم
یک عمر پی امر محال است دلم
با زلف نگار در قتال است دلم
صد ها دل چون منی به موئی بسته
بیچاره دلم چه خوش خیال است دلم
دردا که دلم همیشه تنگ است دلم
با غیر تو روز و شب به جنگ است دلم
با دشمن و دوست دائما در جنگ است
این دل نبود شیر و پلنگ است دلم
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران