روایت پلنگ و آهو قسمت دوم ٢
محمود سراجی
در قسمت اول دیدیم که چشمان مست آهو کار خود را در دل پلنگ جوان کرده و او را بزانو در آورده است اما آهوی بیچاره فارغ از قیل و قال اطرافش تنها بفکر جان فرزند یکماهه خود است میرویم به دنباله روایت پلنگ و آهو
چند بیت از گذشته برای یاد آوری
پشت پربرگ درخت و بوتهها
تیزچنگِ پهلوان خوش کرده جا
لحظهای از یار خود غافل نبود
چون به کار دیگری مایل نبود
قامت رعنای او را گاهگاه
تشنه و مشتاق میکردی نگاه
زندگی میکرد با این یک نگاه
یک نگاه از دور آنهم گاهگاه
مست و بیتاب تماشای حبیب
بیقرار از عشق و جانش بیشکیب
مانده بود اینکه چه سان لب تر کند؟
یا چه خاکی زین خبر بر سر کند؟
دنباله داستان پلنگ و آهو
گر بگوید عاشق آهو شده !
عاشق چشمان مست او شده
موجب رسوایی خود میشود
آبروی نسل خود را میبرد
ریشخند وحش عالم میشود
سخرهی حیوان و آدم میشود
آن یل بیگانه با نیرنگها
مرد میدان عمل در جنگها
آن یگانه گـُرد میدان نبرد
از مرارتها چشیده گرم و سرد
مات شد از شوخی تلخ فلک
زخم مهلک داده، درمانش نمک
از پریشانی , دلش پردرد شد
نعرههایش مثل آه سرد شد
قهرمان جنگل ما شد اسیر
همچو بره مهربان و سربهزیر
گوییا یک بره باشد نی پلنگ
عاشق است و مهربان نی اهل جنگ
چشم آهو غافل از کار پلنگ
با هراس اش در درون میکرد جنگ
بیشتر در فکر جان بچه بود
ذرهای در فکر جان خود نبود
بچه آهو زیر پای مادرش
بر دل و پستان او میزد سرش
زیر پاهایش دمادم میخلید
گویی از پستان مادر میچرید
مادرش صد بوسه میزد روی او
لیس میزد صورت و پهلوی او
چشم آهو بچه هر سو میدوید
ناگهان یک سایه پشت بوته دید
ایستاد و گوشها را تیز کرد
فکر یک بازی شوقانگیز کرد
بیمحابا سوی جنگل شد دوان
گوییا تیری جهید از یک کمان
مادر از وحشت ز جای خود پرید
گِرد شد چشمش چو پشت بوته دید
..
اینهم قسمت دوم پلنگ عاشق وآهوی هراسان تا ببینیم
[ عشق با آهو چه بازی میکند ... شیشه را با سنگ همبازی کند ] ؟؟؟
پایان قسمت دوم و قسمت سوم دو روز دیگر
منبع:پژواک ایران