آغاز بهاران و زندگی دوباره جوانه ها , جوانه های شما هم همیشه سبز
چند بیت از آنچه که در مناجات های گذشته دیدیم , برای ارتباط موضوعی
پر شده از چون و چراها دلم
..زینهمه اسرار چرا غافلم؟
غرقه اسرار نهان گشته ام
محو چنین حیرت از آن گشته ام
طرفه سوالی که مرا در دل است
پای خرد نیز مرا در گل است
همسری ذره و کیهان ماست
مو به تنم راست از این ماجراست
مانده بدل این سخنم بی جواب
ذره کجا و صفت آفتاب؟
در دل یک ذره چهها کرده ای؟
چرخه و زنجیره بپا کرده ای
.
سخن اول و آخرعشق
.
عشق به صد طعنه چنین گفت راز
کرد مرا معنی این نکته با
ذره ز خورشید ندارد فراق
این دو بود تا به ابد هم ایاق
ذره که هرگز نبود در حجاب
قدرت او نیست کم از آفتاب
حجم جهان نیست بجز غره ای
کلّ جهان نیست بجز ذره ای
تا که رسیدی به خط انتها
نیک نظر کن که بود ابتدا
مقصد ما فاقد بعد و فضاست
آنچه که محدود بود عقل ماست
ذره چو بر خاست رها میشود
مبدا ما مقصد ما میشود
آنچه طفیل است همان جسم ماست
مانع وصل من و ما اسم ماست!
ور نه من و تو همه یک ذره ایم
باطن دریا و ولی قطره ایم
گرچه که خردیم، کلانیم ما
ما ز خدا نیم و همانیم ما
عشق به دنبال سخن باز گفت
بازچنین نکتهای از راز گفت
ما ز کجا ریشه گرفتیم و اصل؟
ریشه بود بر تنه اصل، وصل
ذره چو از هسته جدا میشود
چون به خود آید چو خدا میشود
اوّل و اخر همه از ذات اوست
هر چه که بینی همه آیات اوست
جوشش عشق است که جان میدهد
هستی و مستی به جهان میدهد
.
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران