عشق...[ تا که شود راز اناالحق بیان ] مناجات قسمت ٣
تقدیم به مناسبت حلول فرخنده سال ١٣٩٣ خورشیدی
محمود سراجی
ای غم تو عامل سرمستی ام
درد تو عمر و نفس و هستی ام
تا که شدی جلوه گر اندر عدم
شد متجلی همه سر تا قدم
عشق تو جان داد به کنه عدم
همچو مسیحا به تن مرده دم
شد متجلی به جهان حسن تو
بر همه اجسام روان حسن تو
نقش تو افتاد بر این آینه
جلوه حق داد بر این آینه
آنچه که در آینه افتاده بود
جلوه به اجزای جهان داده بود
این طرف آینه ، دیدار من
نقش برآن صورت دلدار من
اوهمه ما در این آینه
نقش خدا بود دراین آینه
گر چه به مرآت لقای خداست
به نگری ما و من و ماسواست
گنج نهانی شده اینسان عیان
تا که شود راز اناالحق بیان
کثرت ما هر چه مزید آمده
حسن تو درعرصه پدید آمده
وحدت و کثرت شده از هم پدید
قطره چنین شد که به دریا رسید
ای تو همه بنیه و بنیان عشق
روی خوشت سلسله جنبان عشق
هر چه بنامند تو را در کلام
عشق ندارد بجز از عشق نام
.
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران