چشم آهو بود چون دریای خون
کرد رخسار نگارش لاله گون
آفرین بر این پلنگ و سیرتش
خیس شد از اشک آهو صورتش
میگذشت و دور میشد از پلنگ
همره فرزند و همسر منگ منگ
این ندا آمد بگوشش از سروش
ای غزال چین بگوش جان نیوش
هر کجا عشقی به مانع بر خورد
قدرتش با پنبه ای سر میبرد
آزمونی بود عشقت با پلنگ
آزمونی در نبرد عشق و جنگ
عاقبت دیدی چه آمد بر سرش
مرگ شد جای تو آخر همسرش
حیف از این عشقی که دیگر دیر شد
دیر شد ... اما چه عالمگیر شد
آری آری عشق غوغا میکند
با محبت فتنه بر پا میکند
عشق اگر حاکم شود برعالمی
جنگ و ویرانی گریزد زادمی
چنگ و دندانی نماند بر پلنگ
تا بکار آید ورا هنگام جنگ
عشق آهو را نماید دام او
چون عسل شیرین نماید کام او
کینه ها یکسر محبت می شوند
ظلم و نفرت ها مروت می شوند
گربه دام عشق افتد ببر و شیر
بره آهو شوند این دو دلیر
عشق اگر در سنگ خارا می نشست
شیشه هم سختی او را می شکست
و از نظر ارتباط موضوعی ذ یلا قسمت پایانی منظومه را که آخرین نتیجه گیری است و جناب عقیانی نیز در طرح زیبای خود آورده اند تقدیم میکنم
عشق را دیدی چه بازی میکند
شیشه را با سنگ همبازی کند
بشنوید این را زمردان بزرگ
می شود مثل فرشته خوی گرگ
پند هایی که بزرگان داده اند
پند نه جای سخن در سفته اند
از فرآیند چنین پند بزرگ
آشکارا گردد این راز سترگ
با محبت می توان بر دل نشست
رسم و آیین سبوعیت شکست
م.س شاهد
.
منبع:پژواک ایران