عمر دراز - ترانه های فراق هشتم ۸
محمود سراجی
طرح تابلو ها از مختار کچچیان و محمود عقیانی
عمر دراز- ترانه های فراق هشتم ۸
عشقی دارم که جمله جانان همه اوست
دردی دارم که جمله درمان همه اوست
ای بیخبران چه جای این و آن است ؟؟
از جمله جهان هم این و هم آن همه اوست
طی شد همه عمر ما در این قال و مقال
کاین وصلت ممکن است یا امر محا ل
ازبهر خدا رها کن این صورت حال
باز آ که در این میانه تنگ است مجال
صد بار شنیده ای و میگویم باز
بر روی تو و موی تو ام هست نیاز
روی تو بود به زندگی خلد برین
موی تو بود برای من عمر دراز
از لعل لبت شهد و شکر می ریزد
حرف دهنت شکر تر می ریزد
دشنام تو شیرین مضا عف باشد
زیرا زمیا ن دو شکر می ریزد
بگشای لبت کز دهنت گل ریزد
باز آ ملکا که دیو و دد بگریزد
از خود بدر آ و او بشو بی من و ما
تا ما و من از میان ما برخیزد
بر قامت تو نظاره ای بس باشد
ما را دل پاره پاره ای بس باشد
قداره برای کشتنم لازم نیست
آبروی تو با اشاره ای بس باشد
عشق تو چنان نشسته در گوهر من
گویی که شررنشسته سرتاسر من
از آتش خشم خود نترسان ما را
آتش چه کند دگر به خاکستر من
من لایق عشق تو نیم میدانم
بازنده این زندگیم میدانم
صد عیب دگر اگر نهی حق داری
من عاشقم ارنه هر کیم میدانم
می خوردن من ز غایت مشتاقی است
من باده خورم تا نفس از من باقی است
من مست می و باده نبودم هرگز
مستی من از دیدن روی ساقی است
گویند که درد من فزون خواهد شد
در سینه دلم کاسه خون خواهد شد
یک ذره غمت لذت عالم دارد ....
افزون بشود ببین که چون خواهد شد
ای روی تو و بوی تو و موی تو ناز
وی بر همه ناز تو مرا روی نیاز
تو بخت منی ؟؟؟ که از برم بگریزی ؟؟؟
یا خواب منی ؟؟؟ به چشم من نایی باز ؟؟؟
ای شان عسل غلام لبهای ترت
وای آب حیات چشمه مختصرت
من داعیه وصل ترا چون بکنم ؟؟؟
صد ها چو منی نشسته در پشت درت
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران