سرود های عرفانی از دیوان مزامیر عشق ..........راز و نیاز چهاردهم ۱۴ ذکرسوم رابعه
محمود سراجی
راز و نیاز چهاردهم ۱۴ ذکرسوم رابعه
در وحدت وجود فرقی بین یزید و بایزید نیست چون هر چه هست اوست و جز او هیچ نیست هر چه هست خداست...
حافظ بکنار حوض کوثر
شوریده تر از هزار دستان
دستار گشوده بسته زنار
,پیمانه به کف شکسته پیمان
لبیک به آرزوی رومی
در اوج غنا و پای کوبان
یک دست گرفته جام باده
دست دگرش به زلف جانان
شوری به میان فکنده از رقص ,
گویی به ترقص است میدان
از قالب تن رمیده چون روح
اسطوره شور و عشق و طغیان
فریاد “ادر ” “ادر ” و ناول ,“
کاسا ” سر حوریان و غلمان
سحر…غزل… یزید… فاجر
پر کرده فضای باغ و بستان
من در عجب از خطای حافظ
با آنهمه فضل و علم و ایمان
کاندر صف اوصیای درگاه
واندر حرم و حریم جانان
همپای یزید گشته مسموم
واز باده طلب نموده درمان
از رابعه این شنیدم از دور
کای مرد پریش و غرق بحران
تا کی به برون به شک و تردید ؟؟
باز آ به درون و خود مرنجان
بیرون همه رنگ و فصل و ظن است
و اینجا همه اصل و وصل و عریان
اینجا من و ما و او نباشد
معیار و عیار حق و بطلان
اینجا همه اوست هر چه بینی
اینجا چه خس و چه در و مرجان
گفتم که در این سرا چه زیبد ؟؟؟
اعمال خطا و هتک میزان ؟؟؟
این لهو و لعب نشان کفر است
در محضر پاک حق سبحان
مفهوم گناه و کفر هر کس
ا مریست به اعتبار جبران
گفتا که گناه و کفر هر کس
از رنگ تعلق است و عنوان
جبران گنه ز حق روا نیست
از حق که طلب نموده تاوان؟؟؟
گفتم که میان خالق و خلق
فرق است چو فرق حق و بطلان
گفتا که به حق رسیده باطل
گر بنگری اش بدیده جان
از خود بدرآ که حق ببینی
در زیر لباس حود نمایان
م.س شاهد - بقیه دارد
منبع:پژواک ایران