شعر مسدس ... آتش در زمستان دلپذیر تر است
محمود سراجی
آتش در زمستان
- قرار آید بهار آید مرا تا یاد یار آید ....
- مرا تا یاد یارآید بهار آید قرار آید ....
- ز عمر خضر بیزارم اگر بی عشق یار آید ....
- بدون عشق جانان عمر بی پایان چکار آید؟
- به پیری زان سبب ما را هوای عشق یار آید.
- .که آتش در زمستان خوشتر از گل در بهار آید
- .******
- .صفای توتیا بر چشم مست و سر گران خوشتر....
- شفای مومیا بهر شکسته استخوان خوشتر....
- رضای بستر نرم از پی کاری گران خوشتر....
- هوای باغ گل بر مرغک بی آشیان خوشتر....
- نوای بلبل از بستا ن بهنگام خزان خوشتر .... وگرنه زاین هزاران در بهاران صد هزار آید
- ******
- خوشا یاد جوانی ها پس از عمری فراموشی ....
- خوشا آتش فشان بودن پس از یک عمرخاموشی....
- خوشا نوش لب لعلی خوشا آرام آغوشی ....
- خوشا آنگه که بیماری لباس عافیت پوشی....
- میی باشد گوارا تر که گاه تشنگی نوشی .....
- شرابی ناب می آید که بعد از هر خمار آید
- ******
- به ظلمت گر شود یک قطره دریای بقا گردد....
- غبار از خاک ره گشتن خلیق توتیا گردد
- از این موجز سخن راز بزرگی برملا گردد ....
- که مس از قلب ماهیت مبدل بر طلا گردد....
- به مهر آغشته گر سازی سخن را کیمیا گردد .... محک را نیست میدانی اگر زر پر عیار آید
- *****
- روا باشد اگر شاعر معانی در بیان جوید....
- برنگ استعاره راز دل با ده زبان گوید ....
- فدای همت شبنم که گلبرگ نهان شوید ....
- صفای مقدم آبی که در ظلمت مکان پوید
- گلی باشد فریباتر که در فصل خزان روید .... مهی باشد فروزانتر که در شبهای تار آید
******
- عصا خوشتر بکارآید بوقت کوری و پیری ...
- .دوا آنگه اثر دارد که دردی کرده تاثیری ....
- بدین معناست تمثیلی که باشد طرفه تعبیری ....
- طعام از طعم میافتد چو بر گیرند در سیری....
- چه سود از نوشدارویی که گاه عافیت گیری....چه باک از تشنگی آنرا که کارون درکنار آید
- ******
- چه سود ار غمگسارآید نباشد گر غم یاری....
- چه سود از شهد تریاقی بدون درد بیماری ....
- چه سود از ماه نور افشان نباشد گر شب تاری ....
- چه وصف الحال زیبائیست بیت زیر پنداری ....
- ...غمی باید که غمخواری بخیزد از پی یاری؟ .....نباشد گر غم کاری چه سود ار غمگسارآید؟
- ******
- جوانی طرفه بازاری بود پر مشتری دل را ....
- که صید افزون بدام افتاد بسا صیاد غافل را ....
- بر این معناست تمثیلی اشارت وار عاقل را ....
- که دانا پی نمیگیرد به خود تحصیل حاصل را ....
- ...شراب و آب یکسان است سیرابان ساحل را .....به چشم تشنه اما هر سرابی چشمه سار آید
- ******
- به شب گمگشته میداند مرارت های صحرا را ....
- بجز تنها..چه میداند کسی معنای تنها را؟ ....
- کسی کو دیده ننهاده ز تب شبهای یلدارا
- نصیب دشمن خود هم نخواهد همچو شبهارا ....
- نخفته تا سحر داند درازی شب مارا .....که شب را تا سحر سازی دمار از روزگار آید
- ******
- علاج تفته خاک و گل پژمرده باران است ....
- دوای درد دل های پریشان مهر جانان است ....
- چه باک از قید رسوایی چو قصد دادن جان است ....
- بغیر عشق رو کردن نه در آداب رندان است ....
- هوای عشق او شاهد چو آتش در زمستان است .....دوای درد ما را گو که رسوایی به بار آید
************
- اینهم برگ سبز زمستان زندگی ام تقدیم به تمام عزیزان و فرزندانم امید که زمستان شما هم پرامید و بهاری باشد
- محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران