مرا خدائی ز الست
محمود سراجی
نی در غمت از زخم زبان میترسم
نی در رهت از دادن جان میترسم
یکبار ببینمت ولو از ره دور ....
عمرم ندهد فرصت از آن میترسم
***
من بی تو بها نمیدهم دنیا را
هر چند که خود بهشت باشد مارا
در دوزخ اگر تو با منی ننگم باد
کز دوزخ خود برون گذارم پا را
***
عشق تو بود روح و روانم ای دوست
عشق است بدل یا تو ندانم ای دوست
چون شیر و شکر که با زبان آمیزد
آمیخته ای با دل و جانم ای دوست
***
ای دوست که هر راز نهانی دانی
واین نامه نا نوشته را میخوانی
من عاجزم از بیان این شرح فراق
باز آ که تو خود حدیث ما میدانی
***
بر تک تک موی تو دخیلم ای دوست
در یاب مرا بی توذلیلم ای دوست ...
در یاب مرا که همچو یک قطره اشک
در بحر تو غرق و مستحیلم ای دوست
***
ازخاطرم آرزوی کوی تو نرفت
واز لوح دلم سواد موی تو نرفت
دل بود به سینه آرزوی تو بدل
دل رفت ز سینه آرزوی تو نرفت
***
باز آ که سری بی سر و سامان دارم
دست از تو نمیکشم که تا جان دارم
از مردنم ای دوست غمی نیست مرا
بی روی تو زنده ام غم آن دارم
***
تا جان و دلی هست مرا عشق تو هست
پیمان مرا عمر من و عشق تو بس
ما را ازل و ابد تویی در این عشق
خاکم بدهن مرا خدائی ز الست
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران