در پرده راز - در آستانه حلول سال ١٣٩٣ خورشیدی
محمود سراجی
در آستانه حلول سال ١٣٩٣ خورشیدی مناجاتی دارم با رب یگانه سبحان , محافل تان به برکت حضور عشق در سر سفره های هفت سین تان نور باران باد ....
در پرده راز
الهی .....
ای تو نزدیکتر ز جان به بدن
ای تو جان و بدن چو پیراهن
همجواری به جسم ما ای دوست
مثل پیوند خون و گوشت به پوست
ای همه با تو فرد و بی تو کثیر
شرح وحدت چسان کنم تفسیر ؟؟
حسن روی تو " آن "یوسف بود
کز دل مصریان بر آمد دود
ور نه زاین بردگان خوش سیما
می فروشند شان به نصف بها
یوسفی کاو دل زلیخا برد
دست پخت تو بود و یوسف خورد
یک نظر کرده ای به جانب یار
تا زلیخا بیاورد به ویار
زد دل واله زلیخا غنج
دستها پاره شد بجای ترنج
این تو بودی چو گنج پنهانی
متجلی بشکل کنعانی
اگر عذرا بوصل شایق بود
جسم تو در لباس وامق بود
دل لیلی ز هجر تو خون شد
نقل مجلس حدیث مجنون شد
ویس و رامین و لیلی و مجنون
واینهمه قصه های عشق و جنون
شمع و پروانه و گل و بلبل
شعله شمع و دلربایی گل
آن زمستان و این حلاوت عید
که دهد مژده از فر خورشید
در حقیقت تویی به پرده راز
گاه در نازی و گهی به نیاز
گاه فرهاد و گاه شیرینی
موجد قصه های دیرینی
گاه یوسف گهی زلیخاتی
گاه صنعان و گاه ترسایی
گاه شیری به سینه مادر
گاه طفلی به نوش این گوهر
در نگنجد به حکمت این منطوق
که یکی باشد عاشق و معشوق
درد و درمان من تویی ای دوست
جمع اضداد در یکی نیکوست
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران