مثنوی روایت رابعه عدویه ... آخرین قسمت
محمود سراجی
یاران عزیزم با این مثنوی روایت رابعه را در قصیده و مثنوی جمع میکنم و از دو روز دیگر و البته پس از یک تنفس کوتاه مثنوی اولین عشق را که اخیرا در سی ان ان چاپ و منتشر شده در چهار قسمت تقدیمتان خواهم کرد مثنوی اولین عشق عرفانی ترین و وحدت وجودی ترین شعری است که من سالها پس از چاپ دیوان هایم نوشته ام و در باره عشق و وحدت است و باب دل جناب طیبی عزیز ...امید وارم خوشتان بیاید
با مهر محمود سراجی م.س شاهد
چند بیت از قسمت دوم برای حضور ذهن بیشتر
رابعه با ناله به راز و نیاز
سینه گشود از سر سوزو گداز
گفت الهی غم جانم بده
درد دهی بد تر از آنم بده
عاشقم عاشق تر از این کن مرا
با غم این عشق عجین کن مرا
سوختم از آتش این اشتیاق
سوختم از لذت این احتراق
باز بسوزان همه سر تا سرم
باد بده مانده خاکسترم
.
آتش دوزخ تو بزن بر دلم
هر چه که از دوست رسد مایلم
دل همه مشتاق چنین آتش است
آتش عشقی که چنین سرکش است
قفل تکلم به زبانم بزن
غیر تو گر گفت عنانم بزن
از تو غم عشق دهد جان مرا
از تب این عشق بسوزان مرا
زنده ام ار عشق تو ام زنده کرد
نام مرا شهره آینده کرد
غیر توام نیست بدل آرزو
گر چه بسازند ز خونم وضو
زنده ام ار عشق تو ام زنده کرد
نام مرا شهره آینده کرد
خواهمت ای دوست ببینم دمی
چون به گلی خفته نم شبنمی
میل تو دارم بطلب مر مرا
تا ببر خویش ببینم ترا
قطره ام و میل به دریا مراست
میل وصالت به سراپا مراست
دل به هوای تو چو دریای خون
تا چکند لطف تو با راجعون
عشق خدا بین که چه ها میکند
رابعه را عین خدا میکند
معجز عشق است چنین معرفت
در دل موصوف نشسته صفت
جوشش عشق است که جان میدهد
هستی و مستی به جهان میدهد
م. س شاهد
منبع:پژواک ایران