شطحیات- قسمت دوم ویدئو
محمود سراجی
ویدئو قصیده شطحیات که در پانصد بیت و با یک قافیه سروده
شده و کلا با صدای من ضبط شده تقدیم مردم صاحبنظر خواهد شد
امید که مقبول افتد
محمود سراجی م.س شاهد
در پیرو توضیحات صدر مزامیر عشق ٢ در این قسمت نیز تداخل عرفان با علم درک مفاهیم شعری را
کمی مشکلتر کرده است کاش می توانستیم برای اولین
باشد که بکمک هم شیرینی مفاهیم عرفانی ر ا گوارا و مهنا سازیم ... محمود سراجی م.س شاهد
باردر فیس بوک جلسه مجازی پرسش و پاسخ تشکیل دهیم و با طرح مفاهیم مشکله معانی شعر مزامیر را برای عموم قابل هضم تر کنیم
******
شطح چهارم
ای از عدم تو در تجلی
تکوین و مکان و کون و امکان
گر بود و عدم ضرور نبود
در انس و نبات و جسم و حیوان
پس فرق عدم ز هست تکوین
در چیست که گشته اجمعین فان ؟
گر حجم به طول و عرض و بعد است
در ظرف مکان و ظرف اوزان
با دیده جان به عینه دیدم
افلاک درون ذره پنهان
در ذره ای از مدار ذره
خوابیده دو صد هزار کیوان
چون چرخه کهکشان هستی
صد چرخه درون ذره چرخان
حکم است که در عدم نباشد
معیار و عیار و وزن و میزان
پس کنه عدم به زعم عارف
در معنی عرف و عرف و عرفان
نی ساحل و نی کرانه دارد
چون ساحت کهکشان و ارکان
یعنی عدم و عدد ندارد
بالذاته نه ابتدا نه پایان
این مبحث واجب الوجود است
حتی به مکاتب فقیهان
لیکن دو هزار گونه تفسیر
کردند مفسران قرآن
گفتند صمد که بی نیازی است
در ذات تو بی نیاز منان
منطوق نیاز و بی نیازی
فرض است به ازدیاد و نقصان
در شان تو بیش و کم روا نیست
خبط است چنین بیان به ایقان
اما به یقین خلاء ندارد
در کنه صمد بذاته اسکان
گر حکم شود که کل هستی
عاری شود از خلاء بیک آن
ور حجم و حجاب محو گردد
از کل جهان و بعد کیهان
این لایتناهیان به یکدم
پیدا کند حجم گوی چوگان
با اینهمه یک ز صد صمد نیست
چون هست در آن نمود و اعیان
فانی است هر آنچه بعد دارتد
با نص صریح کلهم فان
یبقی همه وجه ذوالجلالت
باقی همه سائلان فی الشان
هر هست که هست نیست آخر
وآن نیست توئی که نیستی فان
لا .........بر سر لااله الا
رمزی ز صمد بود نه اعیان
کاین سر به مهر در نگنجد
در عقل عقال ووهم اذهان
*********
در این قسمت از مزامیر عشق ضمن طرح مجهولات ذهنی ما بشکل سوآل وارد شطحیات می شویم ، شطحیات ، مباحث بظاهر کفر گونه ای است که عارف و سالک عاشق درمقام محو و فنای فی الله بزبان می آورد و عوام الناس و قشریون بدلیل عدم آشنائی به مفاهیم عمیق آن یا از روی تعصب افراطی آنرا کفر میشمارند .... و عرفان پر بار وحدت وجودی ما انسانهای گرانقدری را به قربانگاه عشق تقدیم کرده است که از آن جمله اند حسین ابن منصور حلاج شیخ شهاب الدین سهروردی و محمود شبستری و ده ها عاشق سینه چاک دیگر که زیر سی و پنج سالگی به قتل رسیده و اغلب زنده زنده در آتش سوختند من ترجیح میدهم بجای تذکره نویسی شطحیات دیگری را به نظم بنشینیم ... با طرح مجهولات
ذهنی ما بشکل سوال .....
فرق من و ذره چیست ای دوست
در خلقت ماسوی و بنیان
کاندر دل او قرار دادی
صد قدرت آفتاب تابان
اما دل من که وصله توست
پر گشته ز درد و رنج و هجران
من وصل دوباره تو خواهم
در روضه پر شکوه رضوان
آنجا که تو راجعون بخود را
خود وعده نموده ای به فرقان
آنجا که بکل من علیها
گفتی به یقین که کلهم فان
من شایق این چنین فنایم
چون قطره درون بحرعمان
اکنون ز فنای فی اللهم نیست
باکی اگرم بود دو صد جان
این راز بقای جاودان است
هر کس که رسد به وصل جانان
یک ذره که در خمیره خود
با کل جهان بود به یکسان
یک قطره که با هزار دریا
بی شبهه برابر است و همسان
یک مور که در طبیعت خود
فرقی نکند ز صد سلیمان
جائیکه وجود لکه ای ابر
بالقوه بود به عینه باران
اسطوره وحدتند و منظوم
چون گردش مهر و مه به حسبان
من کیستم ای تو رمز هر راز
من چیستم ای رحیم رحمان
من گمشده در وجود خویشم
یارب تو مرا بمن شناسان
******
این گنبد واژگون و دوار
واین لایتناهیان جنبان
آخر به چه مقصدی روانند ؟؟؟
در بعد مکان چنین شتابان ؟؟؟
پایانه این سپهر منظوم
آخر بکجاست رحل اسکان ؟
پایان نه که ابتدای راه است
هر راه که میرسد به پایان
در باور من چسان بگنجد ؟
مفهوم حقیر لفظ پایان ؟
شرمنده نیم ز پرسش خویش
با اینهمه نطفه های عصیان
این حرف زبان من نباشد
عشق است که می کشد به هذیان
هرچند که ترهات محض است
هر گونه بیان ز ذات جانان
هل یستوی الذی ؟ تو گفتی
در باره اهل فکر و نادان
ای در همه جا محیط و غالب
وای رب جلیل انس والجان
عقلم بستان و شهپرم ده
ای بال و پر شکسته بالا ن
با آتش عشق عالم افروز
یکبار دگر مرا بسوزان
خاکسترم ار حجاب من شد
بادش ده و در عدم بیفشان
عشقم ده و عشق خالصم ده
زآن عشق که درد اوست درمان
هر چند که در بضاعتم نیست
جز قال و مقال و شطح و کفران
هر چند که ظرف قدرت من
هرگز نبود حریف میدان
از عشق مدد گرفته ام باز
تا باز کنم گره ز انبان
یک کوزه بدست و در تفحص
خواهم بروم به قعر عمان
یک ذره خاک و کمتر از خاک
خواهد برسد به راز پنهان
از بال و پرم حجاب بردار
خواهم بپرم برون ز امکان
جائی که بجز تو کس نباشد
بالاتر از ابتدا و پایان
جائیکه حجاب میم احمد
حد گشت و احد نداد میدان
میمی که حجاب عشق گردید
هنگام عروج شامگاهان
آنجا که دگر گذر ندارند
جبریل امین و جان نثاران
آنجا که ملائک مقرب
پر ریخته از صلابت آن
جائیکه برون ز فهم و درک است
وآنجا نرسد به عقل شیطان
من کیستم ای تو رمز هر راز
من چیستم ای رحیم رحمان
من گمشده در وجود خویشم
یارب تو مرا بمن شناسان
******
محمود سراجی م.س شاهد
مزامیر عشق ٣ تا چند روز دیگر
****** عزیزان برای امکان تفسیر ابیات و مفاهیم مشکله بر آن شدیم که شطح چهارم را در دو قسمت تقدیم کنیم لطفا سوالات خود را مرقوم فرمائید تا با هم تبادل نظر کنیم با سپاس و مهر محمود سراجی
شطح چهارم
قسمت دوم-1
محمود سراجی م.س شاهد
****** ---
یبقی همه وجه ذوالجلا لت
باقی همه سائلان فی الشان
[....... یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام.]
هر هست که هست نیست آخر
وآن نیست توئی که نیستی فان
لا ...بر سر لا اله... الا
رمزی ز صمد بود نه اعیان
کاین سر به مهر در نگنجد
در عقل عقال و وهم اذهان
این لاه برون ز وهم و اوهام
طامات به زعم و فکر خامان
تنها صفت زبان عشق است
در وصف جمال جان جانان
عشق است در این کنایه حاکم
مهر است در آن چو خوشه افشان
عشق است به هر زبان که گویند
در وصف تو کافر و مسلمان
عشق است چه حق چه بت پرستی
حق است چه بت چه بت پرستان
من قا صرم از بیان این شطح
من عاجزم از دلیل و برهان
آن سا ن که پرند کاخ پیله
زائیده ز تخم ریز نوغان
عالم ز صمد گرفته نشئت
زیرا که ز عرصه زاید اعیان
این مایه که در خمیره خود
واز گستره ضمیر تابان
دارد هنر تنوع نوع
گردد به هزار گونه الوان
یک بارقه از صمد گرفته
کافتاده چنین بحال جولان
ای جمله صمد به حد مطلق
وای ذات تو بی زوال و خسران
خالی ز جهان جهان پر از تو
بی جان و تنی و بر همه جان
تنها صمد تو زاده این عشق
با لم یلدت مرا نسوزان
لم یولد تو به عینه حق است
جان ولد آن دگر بگردان
من زاده عشق اگر نبودم
یا خود ولدی ز کنز پنهان
گر عکس رخت نبود ساری
بر کنه عدم به زایش جان
گر پرتو حسن غیر حسن است
ور جان نبود به عینه جانان
وار صورت منعکس به مرآت
با صاحب خود نبود یکسان
پس قصد تو از بیان اعرف
در وصف که بود غیر انسان ???
*****
یاران نشد که این مبحث را در دو قسمت تمام کنیم ه
و چون نیاز به تشریح مطالب دا شت سایت بدلیل طولانی
بودن مطالب نپذیرفت بنابر این بقیه قصیده در چند روز آینده
محمود بسراجی م.س شاهد
این مبحث از مزامیر عشق در چهار قسمت تقدیم شد ،
امید که خسته نشده باشید هر چند عرفان عاشقانه برای عاشقان خستگی ندارد ...
برای حضور ذهن چند بیت به عقب بر میگردیم
شطح چهارم
قسمت دوم-2
عشق است در این کنایه حاکم
مهر است در آن چو خوشه افشان
عشق است به هر زبان که گویند
در وصف تو کافر و مسلمان
عشق است چه حق چه بت پرستی
حق است چه بت چه بت پرستان
من قا صرم از بیان این شطح
من عاجزم از دلیل و برهان
آن سان که به حبه خفته بی شک
مجموع صفات غله و نان
آن سان که به نطفه ای نهفته
اخلاق و نژاد و خوی انسان
آن سان که وجود و شکل خانه
از عرصه خود گرفته سامان
آن سا ن که پرند کاخ پیله
زائیده ز تخم ریز نوغان
عالم ز صمد گرفته نشئت
زیرا که ز عرصه زاید اعیان
این مایه که در خمیره خود
واز گستره ضمیر تابان
دارد هنر تنوع نوع
گردد به هزار گونه الوان
یک بارقه از صمد گرفته
کافتاده چنین بحال جولان
ای جمله صمد به حد مطلق
وای ذات تو بی زوال و خسران
خالی ز جهان جهان پر از تو
بی جان و تنی و بر همه جان
تنها صمد تو زاده این عشق
با لم یلدت مرا نسوزان
لم یولد تو به عینه حق است
جان ولد آن دگر بگردان
من زاده عشق اگر نبودم
یا خود ولدی ز کنز پنهان
گر عکس رخت نبود ساری
بر کنه عدم به زایش جان
گر پرتو حسن غیر حسن است
ور جان نبود به عینه جانان
وار صورت منعکس به مرآت
با صاحب خود نبود یکسان
پس قصد تو از بیان اعرف
در وصف که بود غیر انسان ؟؟؟
مو بر تنم از چنین توهم
واز حیرت و این خیال پژمان
چون سوزن وهم رفته بر مغز
چون آتش شک نشسته بر جان
من کیستم ای تو رمز هر راز
من چیستم ای رحیم رحمان
من گمشده در وجود خویشم
یارب تو مرا بمن شناسان
محمود سراجی م.س شاهد
...
منبع:پژواک ایران