خرمنی از دو بیتی های شاهد ٧-
محمود سراجی
نود و هفتمین شعر محمود سراجی در پژواک
*
دو بیتی ها
ای دوست که هم دشمن و هم دوست توئی
خون و رگ و استخوان و هم پوست توئی
هر جا که نظر کنم تو را می بینم
گویی که جهان و هر چه در اوست توئی
در عشق تو دست از دل و دین بردارم
با عشق تو من بهشت خود را دارم
در دوزخ اگر وصل تو را وعده کنند
فردوس برین بر دگران بگذارم
.
جانم اگر از عشق تو بر باد رود
حاشا حاشا ، عشق تو از یاد رود
کوه است مرا عشق و غم جانم باد
کوهی نشنیدم که بیک باد رود
.
از عشق تو آتشی فروزنده و مست
آمد به کنار ما و در دل بنشست
گفتم به دلم چکار داری ؟؟؟ گفتا
جز دوست به آتش بکشم هر چه که هست
.
ای دوست دگر از تو خبر نیست مرا
حاصل بجز از خون جگر نیست مرا
دانی بچه سان میگذرد روز و شبم ؟؟؟
شب میگذرد ولی سحر نیست مرا
.
باز آ که سری بی سر و سامان دارم
دست از تو نمیکشم که تا جان دارم
از مردنم ای دوست غمی نیست مرا
بی روی تو زنده ام غم آن دارم
.
گفتی همه عشق و ناز دارم ای دوست
بر ناز تو من نیاز دارم ای دوست
بر ناز تو گر نیاز من کوتاه است
در دل سخن دراز دارم ای دوست
محمود سراجی م.س شاهد
قسمت بعدی چند روز دیگر
منبع:پژواک ایران