پلنگی که عاشق آهو شد و حماسه آفرید- قسمت اول
محمود سراجی
پلنگ و آهو ١
در میان دشت سبز و بیبدیل
زندگی میکرد آهویی جمیل
برهای یکماهه در بیغوله داشت
مهر مادر بود و غیر از آن نداشت
گوییا دنیا همین یک بچه بود
غیر آهوبچه این دنیا چه بود؟
از قضا روزی پلنگی تیز چنگ
آنکه با شیر ژیان میکرد جنگ
آنکه صیادان زبده در نبرد
دایما بودند از وی در گزند
روزگارش شد چنان از عشق تنگ
شد اسیر دام آهوی قشنگ
چشم آهو شد بلای جان اود
دشمن جانش صف مژگان او
در تمام عرش اعلای سجود
عشق آهو بود و دیگر هیچ بود
در نگاهش موج می زد شور عشق
گوش او کر بود و چشمش کور عشق
گوییا دنیای با این طمطراق
جمله تاریکند و تنها او چراغ
از نبات و از جماد و از وجود
در جهان او بود و غیر او نبود
خالق زیبایی عرش برین
گوییا جز این ندارد در زمین
این چه بوی خوش بود از سوی او؟
بوی عطر گل بود یا بوی او؟
پشت پربرگ درخت و بوتهها
تیزچنگِ پهلوان خوش کرده جا
لحظهای از یار خود غافل نبود
چون به کار دیگری مایل نبود
قامت رعنای او را گاهگاه
تشنه و مشتاق میکردی نگاه
زندگی میکرد با این یک نگاه
یک نگاه از دور آنهم گاهگاه
خفته دزدانه درون چالهای
نی صدا دارد نه آه و نالهای
مثل احساس و خیال چشم کور
جفت آهو شد ولی از راه دوره
دلخوش از این بازی دزدانه بود
گوییا با دوست در یک لانه بود
مست و بیتاب تماشای حبیب
بیقرار از عشق و جانش بیشکیب
مانده بود اینکه چه سان لب تر کند؟
یا چه خاکی زین خبر بر سر کند؟
پایان قسمت اول بخش بعدی دو روز دیگر
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران