آرزوی تو نرفت - ترانه های فراق چهاردهم ۱۴
محمود سراجی
آرزوی تو نرفت - ترانه های فراق چهاردهم ۱۴
ترانه های فراق چهاردهم ۱۴
دنبال تو بیقرار و نستوه آیم
چون مرغ صبا بکوه اندوه آیم
سیمرغ اگر شوی روی قله قاف
با پای پیاده تا سر کوه آیم
من دیده بجز تو از جهان خواهم دوخت
خواهم که بهشت را به عشق تو فروخت
بگذار مرا بدوزخم اندازند
آتش چه کند به آنکه با عشق تو سوخت
دردا که جهان بدون تو زندان است
حقا که بدون تو بهشت ارزان است
زندان و بهشت و دوزخ و باغ عدن
ای راحت جان بی تو مرا یکسان است
دور از تو جهان هوای زندان دارد
زندان با تو رنگ گلستان دارد
با روی تو دوزخم بهشت دگریست
بنشین که دلم هوای بستان دارد
گفتی که بهاران گل بی خار خوش است
در عیش و طرب صفای گلزار خوش است
گلزار و خزان و خار و گل یکسانند
آنرا که تو گفتی همه با یار خوش است
از خاطرم اشتیاق کوی تو نرفت
واز لوح دلم هوای روی تو نرفت
دل بود به سینه آرزوی تو به دل
دل رفت ز سینه آرزوی تو نرفت
می نازده چشمان تو ای یار خوش است
در ناز و کرشمه و به اطوار خوش است
چشمت به کرشمه از دلم جویا شد
دلجویی بیمار ز بیمار خوش است
نی در غمت از زخم زبان میترسم
نی در رهت از دادن جان میترسم
یکبار ببینمت تو را در بر خویش
عمرم ندهد فرصت از آن میترسم
منبع:پژواک ایران