تجدید خاطره با معمار عشق قسمت اول ١ [ خدا شناسی از طریق عشق نه عقل ]
محمود سراجی
تجدید خاطره با معمار عشق قسمت اول ١ محمود سراجی م.س شاهد [ خدا شناسی از طریق عشق نه عقل ]
معمار عشق
ای گل تکوین همه از آن تو
جنبش هر ذره به فرمان تو
پاک و منزه ز قیاس و خیال
فخر و بزرگی و شکوه و جلال
آنچه نگنجد بخیالم توئی
بر همه اجسام مثالم توئی
آتشی افتاده به جان و دلم
زینهمه حیرت که شده حاصلم
راز محبّت بمن آموختی
شعله زدی جان مرا سوختی
حکمت گفتن به زبانم زدی
قفل تکلم به دهانم زدی
ای تو همه من سخن اغاز کن
قفل سکوت از لب من باز کن
خواهم از این جام لبی تر کنم
شطح تو را معنی دیگر کنم
خواهم از این دام قضا پر کشم
پر کشم و برّ همه جا سر کشم
پر کشم آنجا که بغیر از تو نیست
گم شوم انسان که ندانند کیست
کوه شوم در دل یک ذره ای
بحر شوم در تن یک قطره ای
محو شوم در تو بدانسان که من
نشنوم از غیر تو صوت و سخن
پر شده از چون و چراها دلم
..زینهمه اسرار چرا غافلم؟
غرقه اسرار نهان گشته ام
محو چنین حیرت از آن گشته ام
طرفه سوالی که مرا در دل است
پای خرد نیز مرا در گل است
همسری ذره و کیهان ماست
مو به تنم راست از این ماجراست
مانده بدل این سخنم بی جواب
ذره کجا و صفت آفتاب؟
در دل یک ذره چهها کرده ای؟
چرخه و زنجیره بپا کرده ای
گردش یک ذره نگر در حیات
مانده در او گردش یک کاینات
گر بشکافی دل ذرات را
نفی تو مثبت کند اثبات را
جوشش عشق است که جان میدهد
هستی و مستی به جهان میدهد
.
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران