دولت اشک
محمود سراجی
دلم از حسرت و غم غرق بخون بود و کباب
چشم دل روشن از این گریه خونین و پر آب
دردی دل بود این خون و پس از صاف شدن
می طپد در قفس سینه مرا جام شراب
تا نجوشد دل خم زآتش تخمیر ضمیر
دختر باکره تاک نزاید می ناب
خانه دل شود آباد ز ویرانی دل
کهنه ای نو نشود تا نشود کهنه خراب
خس و خاشاک اگر از چشمه نریزد به برون
چشمه هرگز نشود صاف و زلال همچو گلاب
روشنی آمده بر دیده "شاهد" از اشک
روشنائی شود البته چو می ریزد آب
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران