مناظره عقل و عشق قسمت چهارم ۴
محمود سراجی
مناظره عقل و عشق قسمت چهارم ۴
سلام یاران همراه , بعد از سریال مثنوی حلاج که مورد عنایت شما هم قرار گرفت باز گشتیم به ادامه
[مناظره عقل و عشق ]
و بعد از آن سری روایت های عرفا :
[عشق ...عامل پیوند عاشقان ]
که یک در میان و به نوبت تقدیم حضورتان خواهد شد ... محمود سراجی م.س شاهد
.
مناظره عقل و عشق .
گفتند به عمرت شده عاشق شده باشی؟
مجنون چنین یار منافق شده باشی؟
گفتم که بپرسید به عمرت شده روزی
یک لحظه چنین عاشق صادق شده باشی؟
.
گفتند که با مرگ تو این عشق تمام است
گفتم که در آن لحظه مرا عشق بکام است
گفتند که او هست ولی درد مدام است
گفتم اگر او هست پس این درد کدام است؟
.
گفتند که او با تو در این عشق چه ها کرد؟
جز اینکه تو را عاشق خود کرد و رها کرد؟
گفتم که رها کرد و ندانست که ما را
از هر چه به جز خویش رها کرد و جدا کرد
.
گفتند که محبوب تو محبوب جهان شد
بت ساختی و در همه جا ورد زبان شد
گفتم که مرا قدرت این عشق عیان شد
کان پرده نشین بت شد و محبوب جهان شد
.
گفتند که یار تو سر از پا نشناسد
محبوب جهان گشته خدا را نشناسد
گفتم که چه خوب است دلارام من امروز
در کشتن عشاق بجز ما نشناسد
.
گفتند که بدنامی تو ورد زبان است
مجنون شده ای نام تو رسوای جهان است
گفتم خجل از شهرت مجنون عزیزم
بد نامی من گردن لیلای زمان است
.
گفتند تو را عاقبت کار خراب است
برگرد که امیال تو اوهام و سراب است
رسوائی و مرگ است تو را حاصل این عشق
گفتم که از او هر چه رسد عین صواب است
.
گفتند که صد حیف از این حالت و این شور
هرگز نشود یار تو با روح تو محشور
گفتم که غمی نیست ، خیالش بکف آرم
باحالت ویا حیلت و با زاری و یا زور
.
گفتند که آن ماه تو دلخواه چرا بود؟
شیرین سخن و بر همه آگاه چرا بود؟
تنها گل دردانه درگاه چرا بود؟
گفتم که خدا بود خدا بود، خدا بود
گفتند خدا گفته که یار تو نگردد
آرام دل و صبر و قرار تو نگردد
گفتم که خدایا مپسند ار نه فلک را
آهی بکشم تا به مدار تو نگردد
محمود سراجی
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران