بی سر و سامان
محمود سراجی
.
باز آ که سری بی سر و سامان دارم
دست از تو نمیکشم که تا جان دارم
از مردنم ای دوست غمی نیست مرا
بی روی تو زنده ام غم آن دارم.
گفتی همه عشق و ناز دارم ای دوست
بر ناز تو من نیاز دارم ای دوست
بر ناز تو گر نیاز من کوتاه است
در دل سخن دراز دارم ای دوست .
امشب شب رویا و خیال است بیا
در خلوت دل به شادی و مست بیا
در دل ز خیال دوست آتش دارم
ای غصه اگر ترا جگر هست بیا ..
هر چند که عمر رو به پایان باشد
واین عمرمرا دوروزه مهمان باشد
دست از تو نمی کشم که با عشق مرا
در هر نفسم هزار و یک جان باشد
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران