نیایش و مناجات چهارم مزامیر حضرت عشق [ قصیده ]
محمود سراجی
این گنبد واژگون و دوار
واین لایتناهیان جنبان
آخر به چه مقصدی روانند ؟؟؟
در بعد مکان چنین شتابان ؟؟؟
پایانه این سپهر منظوم
آخر بکجاست رحل اسکان ؟
پایان نه که ابتدای راه است
هر راه که میرسد به پایان
در باور من چسان بگنجد ؟
مفهوم حقیر لفظ پایان ؟
شرمنده نیم ز پرسش خویش
با اینهمه نطفه های عصیان
این حرف زبان من نباشد
عشق است که می کشد به هذیان
هرچند که ترهات محض است
هر گونه بیان ز ذات جانان
هل یستوی الذی ؟ تو گفتی
در باره اهل فکر و نادان
ای در همه جا محیط و غالب
وای رب جلیل انس والجان
عقلم بستان و شهپرم ده
ای بال و پر شکسته بالا ن
با آتش عشق عالم افروز
یکبار دگر مرا بسوزان
خاکسترم ار حجاب من شد
بادش ده و در عدم بیفشان
عشقم ده و عشق خالصم ده
زآن عشق که درد اوست درمان
هر چند که در بضاعتم نیست
جز قال و مقال و شطح و کفران
هر چند که ظرف قدرت من
هرگز نبود حریف میدان
از عشق مدد گرفته ام باز
تا باز کنم گره ز انبان
یک کوزه بدست و در تفحص
خواهم بروم به قعر عمان
یک ذره خاک و کمتر از خاک
خواهد برسد به راز پنهان
از بال و پرم حجاب بردار
خواهم بپرم برون ز امکان
جائی که بجز تو کس نباشد
بالاتر از ابتدا و پایان
جائیکه حجاب میم احمد
حد گشت و احد نداد میدان
میمی که حجاب عشق گردید
هنگام عروج شامگاهان
آنجا که دگر گذر ندارند
جبریل امین و جان نثاران
آنجا که ملائک مقرب
پر ریخته از صلابت آن
جائیکه برون ز فهم و درک است
وآنجا نرسد به عقل شیطان
من کیستم ای تو رمز هر راز
من چیستم ای رحیم رحمان
من گمشده در وجود خویشم
یارب تو مرا بمن شناسان
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران