طرح چند سوال از حضرت دوست مناجات مثنوی سوم ٣
محمود سراجی
مثنوی حضرت عشق
مثنوی حضرت عشق را آماده کرده بودم که در پنج یا شش قسمت تقدیم صاحبنظران کنم , دو قسمت را هم در پژواک منتشر کردم ..تا مرا هم تب جام جهانی فرا گرفت و خانه نشین کرد تصمیم گرفتم خود این متاع را به بازار عشاق ببرم ...شاید با بضاعت مزجات در ٧ یا ٨ قسمت تقدیم کردم این شما و اینهم فعلا قسمت سوم حضرت عشق ....امید وارم که مقبول افتد ....
با احترام محمود سراجی ....
١١ جولای / بیستم تیر ماه ١٣٩٣ دیمون مرکز ایالت آیوا
حضرت عشق
کیست بغیر از تو به اعماق جان
عامل پیوند دل عاشقان
کیست در این مردمک چشم من
غیر تو نور و کمک چشم من ؟؟؟
چشم تو بیند به جهان جای من
کی قدمی بی تو رود پای من ؟؟؟
تاک توئی خاک توئی پاک تو
مستی می نشئه تریاک تو
خوشه انگور به بستان توئی
جام می و باده مستان توئی
جام تهی در کف مستان مست
زان می جاوید و شراب الست
اسک توئی در ته چشمان تر
باز مرا زینهمه نزدیکتر
شطح و پریشانی پندار من
اینهمه طامات به گفتار من
حرف زبان و سخن گفته ام
راز دل گفته و ناگفته ام
کلمه به کلمه به دهانم توئی
حرف تکلم به زبانم توئی
گر تو نبودی به زبانم به قال
ساکت و سمت شده بودم چو لال
آنکه تکلم کند از سوی تو
من شده ام جمله سخنگوی تو
ای که تو آری سخنم بر زبان
من چه بگویم سخنی غیر از آن ؟؟؟
روح تو در جوهره ام خفته است
عشق در این باره چنین گفته است
گفته جهان قالب جسم من است
آنچه حجابم شده اسم من است
گفته منم مدرک هر مدعا
عنصری از کل عناصر جدا
جوشش عشق است که جان میدهد
هستی و مستی به جهان میدهد
.
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران