یار را چشم یار می بیند
محمود سراجی
اشخاص [ لوچ و احول ] یکی را دو تا می بینند
*
آنکه یک را هزار می بیند
احول است و دو بار می بیند
خیره گردد به چشمه خورشید
تازه با چشم تارمی بیند
ذره با کاینات یکسان است
چشم نادان غبار می بیند
زر بی غش محک زند اما
به غلط کم عیار می بیند
مرغ جان روز و شب اناالحق خوان
کور دل غار و غار می بیند
یک جهان راز دارد این نکته
دیده بی اختیار می بیند
تک سواریست پشت هر گردی
دیده ور آشکار می بیند
گرچه باشد نقاب بر رخ یار
یار را چشم یار می بیند
پرده ها گرچه در میانه بود
چشم جان پرده دار می بیند
چشم دانا چو دانه ای نگرد
خرمنی بی شمار می بیند
غنچه تازه را به شاخ گلی
روح عارف بهار می بیند
عارف از مبحث عدیم و قدیم
هر دو را ماندگار می بیند
معبد و مسجد و جنان و جحیم
همه را بزم یار می بیند
فاش گویم نگوکه کفر بود
چشم شارع نقار می بیند
چشم عارف به هر چه می نگرد
عکس روی نگار می بیند
ذره و کوه و قطره و دریا
همه در یک مدار می بیند
نبود جز نگار او دیار
آنچه در این دیار می بیند
"شا هدا "آنچه دیده با دیده
مرد بالای دار می بیند
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران