جوشش عشق- قسمت دوم
محمود سراجی
قسمت دوم و پایانی جوشش عشق - نیایش با جانانی که چون شیر و شکر با جان ما آمیخته است - مناجات چهارم مثنوی
جوشش عشق
محمود سراجی م.س شاهد
ظاهر مرآت ندارد حیات
لیک بر آن جلو کند نقش ذات
بر رخ تو باز کند سینه را
نقش مصور کند آیینه را
تا که شدی جلوه گر اندر عدم
شد متجلی همه سر تا قدم
روح و روان داد به کنه عدم
همچو مسیحا به تن مرده دم
کنز نهان گشت بدینسان پدید
تاکه فاحببت ان اعرف شنید
شد متجلی به جهان حسن تو
بر همه اجسام روان حسن تو
نقش تو افتاد بر این آینه
جلوه حق داد بر این آینه
هر چه در آئینه منور شود
آینه خود عین مصور شود
صورت خود دیده و دل باختی
شکل خود از صورت ما سا ختی
آنچه که در آینه دیدی دقیق
صورت جان بود رفیقی شفیق
آنچه که در آینه افتاده بود
جلوه به اجزای جهان داده بود
این طرف آینه ، دیدار من
نقش برآن صورت دلدار من
او همه [ ما ] در این آینه
نقش خدا بود بر این آینه
آینه ای پاکتر از آب پاک
نقش پذیرنده تر از موم و لاک
پرده گرفت از رخ زیبای دوست
تا که عیان گشت سراپای دوست
شد همه اجزای جهان منجلی
نقش بر این آینه صیقلی
گر چه به مرآت لقای خداست
به نگری ما و من و ما سوا ست
گنج نهانی شده اینسان عیان
تا که شود راز اناالحق بیان
جوشش عشق است که جان میدهد
هستی و مستی به جهان میدهد
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران