العقل عقال - [ کاربرد عقل درعرفان ] با اضافات و توضیحات جدید قسمت دوم
محمود سراجی
قسمت دوم
در بذر هر گیاه که خامش نماید
دنیایی از حیات و شکوه شکفتن است
دشت است جنگل است گلستان و گلشن است
آن بذر کوچکی که به زعم تو ارزن است
عشق و حیات و حکمت و دنیای طرفه ایست
هر ذره ای که ذره ای از ذره تن است
راهی دراز نیست ز اندیشه تا حصول
کشف غطاء هسته ز پوشینه رستن است
لا یدرک است و غامضه در منظر محاط
کنه محیط کاین بنظر [ جبرمتقن ] است
یک نقطه است در حرکت مابقی اثر
از حجم و مستوی اگرت چشم دیدن است
بیرون ز نقطه هر چه نظر افکنی یکیست
خط است و خط و خط که نه در ظرف گفتن است
رنگ است و سایه است و حدوث است این سه بعد
وآن نقطه در میانه آن پرتو افکن است
ریاضی دانان میگویند : [ از حرکت نقطه که حجم و بعد ندارد خط حاصل میشود که دارای یک بعد است ]
[ و از حرکت خط سطح دو بعدی حاصل میشود ]
[ و از حرکت سطح حجم بوجود میآید که دارای سه بعد هستی است ]
[ بنابر این منشاء و حجم هستی از حرکت نقطه بدون بعد و هستی که در حکم عدم است حاصل میشود ]
و میگویند که مبداء هستی نیستی و عدم است ، این را ریاضی دانان و کوانتوم شناسان میگویند نه من ....
دنباله قصیده
شد جلوه گر بکالبد خط و سطح و حجم .
با جوهری که فارغ از این محبس تن است
[ یعنی آن نقطه که در حکم عدم است ]
با فیض دم صفات ثبوتی به نفی داد
آن سان که دانه را صفت نشر و رستان است
شد منتقل مظاهر عینی بما عرض
آن سان که سایه منتقل از راه رفتن است
خاکم به سر که فکر فلاطون بسر مراست
کان را مثل به عینه عقیم و سترون است
[ منظور مثل فلاطونی است ]
کی نقطه را تعین ابعاد و سایه ایست ؟؟؟
وجه عدم ز نقطه به عارف مبرهن است
یعنی حد یث تنزل هستی به نیستی است
واز مطلقی به قید تعین خزیدن است
یا خود حدوث هستی عالم ز نیستی است
کاین ادعا چو خور به گل اندود کردن است
یا خود مقام صفر و حدیث فره وشی است
وز بی نهایتی به نهایت رسیدن است
[ در حدیث فره وشی صفر مساوی است با بی نهایت ]
اینجا روایتی است چنان گنگ و لایصف
کز وصف آن زبان تخیل هم الکن است
پایان قسمت دوم قسمت سوم تا چند روز دیگر
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران