سرود های عرفانی از دیوان مزامیر عشق ..........راز و نیاز هفدهم ۱۷ ذکر ششم ۶ رابعه
محمود سراجی
احساس لطیف این سمندر
این سوخته در فراق و هجران
بر بست لب و گشود چشمم
بگشود عقال و بست اعیان
رفتم به حریم خانه عشق
چون ذره بسوی نور رخشان
دیدم که یکی بود به صد نام
در پوشش صد لباس الوان
دیدم که میان ما و من نیست
جز ما و من احتجاب جانان
دیدم که ندانم از قرابت
من، ما شده یا که ما، من الان…
دیدم که به ذره ذره من
فریاد اناالحق است و سبحان …
دیدم که میان خالق و خلق
حرفیست مزید و ریشه یکسان
حرف الف ابتدای ارقام
سازنده صدهزار عنوان
دیدم که حروف فاعل از فعل
واز ریشه خود گرفته بنیان
دیدم که منم جهان کامل
چون مجمع کهکشان و کیهان
با اینهمه نقش ذره و من
بالقوه بود دو نقش همسان …
دیدم که کمال ذره صد بار
دارد به من نپخته رجحان
دریا بود اندرونم اما
بیرون چو سراب و سایه آن
غافل ز شکوه رجعت خویش
در بند عقال و عقل حیران
دیدم که توان دیدنم نیست
با اینهمه ترهات و هذیان
من کیستم ای تو رمز هر راز
من چیستم ای رحیم رحمان
من گمشده در وجود خویشم
یارب تو مرا بمن شناسان
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران