گام خیال
محمود سراجی
-
گام خیال
گفتند که جای لب تو مانده بر آن لب
واین بذر گنه را لبت افشانده بر آن لب
گفتم که خیال لب ما با لب او بود
واین گام خیال است که جا مانده بر آن لب ...
*
هروقت که نام لبش آید به زبانم
تاول زند از صحبت آن سقف دهانم
نا خورده چنین اینهمه شیرین و دهن سوز
گر بر لبم آید به لب آید همه جانم
*
بگشای لبت کز دهنت گل ریزد
باز آ ملکا که دیو و دد بگریزد
از خود بدر آ که او شوی بی من و ما
تا ما و من از میان ما برخیزد
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران