مصاحبه من با پیرخمار [ قسمت پنجم ٥ ]
محمود سراجی
گفتم که چرا نمی فروشند
زاین باده ناب می فروشان ؟؟؟
گفتا که به زر چرا فروشند
اکسیر حیات مفت و ارزان ؟؟؟؟
گفتم که به جرعه یی از این آب
پروا نکنم بقیمت جان
گفتا نرسی به آب حیوان
تا خود نشوی چو چشمه جوشان
گفتم که به سر روم در این راه
گر در ظلمات باشد این شان
گفتا که بدون سر توان رفت
چون شمع به خلوت عزیزان
هشدار چو سر شناسی از پا
هرگز نرسی به گرد رندان
گفتم بچه شان توان رسیدن ؟؟؟
تا قافله های پیش تازان ؟؟؟
گفتا که از این مقوله کم گو
از پیش و پس و زیاد و نقصان
صد منزل و یک قدم مساوی است
نزدیکتر از زبان به دندان
یار از تو جدا نبوده هرگز
چون هسته بمیوه روح در جان
تا کی به خیال جستن دوست ؟؟؟
از خانه به خانه ، خوان تا خوان
از خود بطلب هر آنچه خواهی
ای دربدر حجاز و توران
از کان خزف گهر چه جویی ؟؟؟
در کان تو خفته در غلطان
[ ادعونی ] اگر که یار خواهی
تا بشنوی استجب لکم هان
م.س شاهد
پنجم ٥
این مناظره ادامه دارد
منبع:پژواک ایران