عشق...[عامل پیوند دل عاشقان ]
محمود سراجی
ای تو همه معبد و معبود من
پر ز توام باز تو کمبود من
کیست بغیر از تو به اعماق جان
عامل پیوند دل عاشقان
تاک توئی خاک توئی پاک تو
مستی می نشئه تریاک تو
خوشه انگور به بستان توئی
جام می و باده مستان توئی
مست توئی میکده و خم توئی
از همه پیدا تری و گم توئی
یوسف گمگشته ته چاه تو
از سر چاه آمده تا ماه تو
چشم پدر گشت اگر کور سو
یوسف یعقوب تو بودی نه او
رنگ ز رخسار زلیخا پرید
تا که ترا در رخ آن برده دید
بند دلش پاره شد از عشق تو
واله و آواره شد از عشق تو
رفت دل و روح زلیخا به باد
دامن و دل یکسره از دست داد
آنچه ورا روی به آن رو نمود
عشق تو باعث شد و یوسف نبود
دامن تقوای زلیخا درید
دست خود از دولت و حشمت کشید
حسن تو گر در رخ یوسف نبود
روح زلیخا به چسان می ربود ؟؟؟
لذت عشق تو زلیخا چشید
شهرت این عشق به یوسف رسید
یوسف اگر خوب و نکو روی بود
حسن تو در چهره او می نمود
مست می ناب شد از این حضور
کام زلیخا ز شرابا طهور
جوشش عشق است که جان می دهد
هستی و مستی به جهان می دهد
محمود سراجی م.س.شاهد
منبع:پژواک ایران