پلنگ عاشق برای بیان مکنونات قلبی در پیشگاه آهو سنگ تمام گذاشت , در قسمت ٢١ و ٢٢ که داستان پلنگ عاشق بپایان میرسد لطافت عشق
را با همه تلخی غم انگیز پایان آن لمس خواهید کرد
م.س شاهد
چشم آهو بار دیگر بر پلنگ
در میان اشک و خون انداخت چنگ
گفت اگر افشا کنم راز دگر
میخوری ما را مثال میش و نر ؟؟؟
گفت اگر از گفته هایت تب کنم
کور باشم گر نگاه چپ کنم
با خجالت گفت یار دیگری
مر مرا باشد برای همسری
همسر من باب فرزند من است
همسر محبوب و دلبند من است
چند روزی رفته از آن سوی کوه
یک خبر گیرد ز احوال گروه
.
حرف آهو در دلش انداخت چنگ
چشم خود را بست بر یار قشنگ
سر بزیر افکند و زآنجا دور شد
دور اما با دلی رنجور شد
در دل عاشق روا باشد شرنگ
ای پلنگ عاشق مست و ملنگ
عشق را دیدی چه بازی می کند ؟
شیشه را با سنگ همبازی کند ؟؟
رفت تا شاید که چون زنبورها
بوی گل را بشنود از دورها
بشنوید آن را که یک روباه کرد
ناروا بود آنچه او ناگاه کرد
رفت دنبال کنام شیرها
تا که نمامی کند از سیرها
گفت بر شیخ الرییس شیرها
سفرهی رنگین گشادم بر شما
گله ای چاق و پر و پیمانه وزن
سفره ای آماده از گاو و گوزن
ساعتی باید شما از بهر شام
رو بسوی طعمه بگذارید گام
این شما و گله آهو و میش
جملگی آماده خوردن ز پیش
حافظ این گله باشد یک پلنگ
کز نخوردن بر رخش نا مانده رنگ
الغرض آماده هر گونه رزم
یک زبان کردند با هم عزم جزم
شاه شیران گفت در هنگام جنگ
من به پایان میبرم عمر پلنگ
دیگران دنبال گله می روند
گاو و آهو را یکایک می درند
گلهی شیران به قصد عزم جنگ
همره روبا ه سالوس و دبنگ
رهسپار لانهی آهو شدند
در حقیقت قصد جان او شدند
.
محمود سراجی
داستان ما به قسمت های هیجان انگیز نزدیک می شود نظاره گر خواهیم بود بربازی های غیر قابل پیش بینی عشق به روایت من
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران