لجبازی عاشقانه
محمود سراجی
یاران همراه اینک نوبت غزلی است تر و تازه که تازگیها سروده ام تا ببینم میتوان از چشم خمار محبوب زمینی چشم مست محبوب آسمانی را ترسیم کرد؟ ...
تقدیم به عزیزانیکه در مکتب زندگی جز درس عشق نیاموخته اند
******
شب سیاه مبدل به یک سحر گردد
اگر که زلف تو از صورت تو بر گردد
مگر میان تو و نرگس تو لجبازی است
که هر چه باده بنوشی خمار تر گردد؟
چه نرگسی است که در مستی اش خمار شود؟
چنان خمار که از خویش بی خبر گردد
چه افتی است خدا را که چون خمار شود
خرابی من بیچاره بیشتر گردد
چه شور و جذبه و بد مستی است در چشمت
که هر که جذب نگردید در بدر گردد
فغان ز مستی این چشم و چشمه باده
که هر که سیر ننوشید درد سر گردد
چه کوزه ها که تهی میشود ز دوری تو
ولی چه سود که درد خمار برگردد
خماری تو اگر بر دو چشم مست افتدد
و چشم مست دوباره خمار تر گردد
خمار و مست ندیدم به یکنفر جاری
بجز نگاه تو کز عشق بار ور گردد
همین نگاه که نا گه به ناز خیره شود
بجان خسته عاشق دوباره شر گردد
چه حکمتی است به مژگان صف کشیده تو
که هر چه صاف کنی چون کمانه بر گردد
حکایتی است میان، غم تو و دل من
که هر چه پر کنی از غم شکفته تر گردد
شرنگ تلخ، که بر کام عاشقآن ریزی
به کام تشنه و مشتاق من شکر گردد
صفای عشق بنازم که از در درگاه
اگر به خشم برانی دوباره بر گردد
دل هوایی "شاهد" هوای دام تو دارد
بر ون ز دام تو این مرغ جان بسرگردد
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران