در بدر میخانه ها... ملاقات دوم با حکیم عمر خیام
محمود سراجی
چند بیت از قسمت اول برای ارتباط موضوعی
خمخانه ندیده ای بجز خم
واز خانه ندیده ای بجز خوان
از می بجز آب تلخ انگور
واز میکده جز فضای دکان
خمخانه و ساغر و صراحی
صهبا و سبو و کفر و ایمان
میخانه و باده و می ناب
انگور و شراب و زلف جانان
ابزار کلام و قاب حرفند
در شکل تعینات انسان
دنباله شعر
گفتم که تمام عمر خود را
بیهوده نبرده ام به خذلان
یک چشم زدن نبوده غافل
بیرون و درونم از حبیبان
گاهی به سجودم آنچنان مست
کز مستی ام آسمان گدازان
حیرت کند از نیایش من
خاکم به دهن کمیل و سلمان
محرم به صفا و سعی و مروه
بین شفق و فلق به جولان
از سبع مثانی ام به تفسیر
تا ختم صحیفه خوشه چینان
با اینهمه سعی در تعبد
واز دانش و فضل و علم و ایمان
پای خردم نشسته بر گل
در وصف جمال جان جانان
نی دل شده رام من نه دلبر
نی جان شده جان من نه جانان
شب در همه شب مثال بومی
کوکو شده کار من به دوران
منهم به صفای مقدم می
واز شورش اشتیاق شایان
افسار و عقال خود بریدم
تا وارهم از وثاق ایمان
آن سان که نبینم افتراقی
در آب حرام و آب حیوان
گفتا که میان عشق و مستی
آغاز گزیده ای نه پایان
حد را بشکن احد ببینی
در جام تهی می گساران
مستی تو جام می بر افروخت
کاتش کند آب مرده جوشان
می با تو مثال جسم و جانید
می جسم و تو جان خفته در آن
می با تو می است ورنه بی
توچه باده چه آب تلخ قلیان
از می چه برآید ار بریزد ؟؟؟
بر نفس جماد و جسم بی جان ؟
م.س شاهد
ادامه دارد ...
منبع:پژواک ایران