سرود های عرفانی از دیوان مزامیر عشق ..........راز و نیاز پانزدهم ۱۵ ذکرچهارم رابعه
محمود سراجی
راز و نیاز پانزدهم ۱۵ ذکرچهارم ۴ رابعه
گفتم که در این سرا چه زیبد ؟؟؟
اعمال خطا و هتک میزان ؟؟؟
این لهو و لعب نشان کفر است
در محضر پاک حق سبحان
مفهوم گناه و کفر هر کس
ا مریست به اعتبار جبران
گفتا که گناه و کفر هر کس
از رنگ تعلق است و عنوان
جبران گنه ز حق روا نیست
از حق که طلب نموده تاوان؟؟؟
گفتم که میان خالق و خلق
فرق است چو فرق حق و بطلان
گفتا که به حق رسیده باطل
گر بنگری اش بدیده جان
از خود بدرآ که حق ببینی
در زیر لباس حود نمایان
گفتم که ز عدل او بدور است
یکسانی کفر و شرک و ایمان
گفتا که از آن بتر همین است
کز خود ببری امید غفران
گفتم گنه اش ز حد فزون است
گفتا که فزون بود ز نقصان
گفتم به کتاب حق نوشته
از عاقبت گناه کاران
گفتا که سخن دو تاست ای دوست
در باب کتاب و صاحب آن
گفتم که به عقل من نگنجد
مفهوم سخن مرا نچرخان
گفتا که بچرخ تا ببینی
صد چرخه درون خویش چرخان
گفتم که دوباره مشکل من
از پاسخ تو نگشت آسان
گفتا نشود اگر نگشتی
بیگانه ز خویش و فارغ از آن
گفتم که چگونه باشد اینکار ؟؟؟
گفتا بدر آ ز قالب الان
گفتم که زجان بگو به قالب
گفتا چو گلاب و گل به اعیان
گفتم ز جهان و گفت پوچ است
گفتم ز جنان و گفت ارزان
گفتم ره حق کدام راه است ؟؟؟
گفتا ره عشق ، عشق سوزان
گفتم ره عشق و گفت طاقت
گفتم ره وصل و گفت هجران
گفتم ره هجر و گفت مردن
گفتم غم مرگ و گفت آسان
گفتم پس مرگ و گفت رجعت
گفتم پس از آن و گفت سلطان
گفتم که ره سفر ندانم
من نابلدم در این بیابان
در ظلمت عقل کاذب خویش
محتاج چراغم ای سخندان
گفتا که برای دیدن ماه
حاجت نبود به شمع لرزان
هر جا که نظر کنی به عالم
خواهی دل ذره خواه کیوان
جز جلوه حق نمیتوان یافت
در باطن آشکار و پنهان
م.س شاهد
ادامه دارد
منبع:پژواک ایران