گفت: اگر ممکن نباشد این وصال
گفت: خود را سیر سازم با خیال
گفت: اگر دل سیر شد از عشق او
گفت: با خون دلم سازم وضو
گفت: اگر عالم بخندد بر شما
گفت: بر این گریهها باشد دوا
گفت: اگر دنیا نبخشد کار تو
گفت: او از ما و دنیا بار تو
گفت: شیر و ببر و دد هر جا روند
در توهم خوردنش میپرورند
گفت میسازم جدا بندش ز بند
هر که را کز وی رسد بر او گزند
گفت: اگر ترکش کنی ببر و لنگ
میدراند سینهاش را بیدرنگ
گفت: من صد گاو نر افکندهام
لیک پیشاش چون غلام و بندهام
.
قسمت پانزدهم
مرگ بر من گر کنم ترکش دمی
من ندارم خلق و خوی آدمی
آدمی باشد که صد دل میدهد
بهر یک دل صد قدم پس مینهد
فکر کردی خوی آدم باشدم؟
آنچه شهوت خواهدم آن بایدم؟
من نه آن باشم که با صد اشتیاق
بهر دیدارش بگیرم صد چراغ
تا به دست آرم کنم کاری دگر
پیش گیرم عشق دلداری دگر
فکر آدم باید و افکار او
کز پلیدی پیش گیری کار او
آنچه من دادم به آهو یک دل است
بر پلنگان پس گرفتن مشکل است
گفت: اگر ماده پلنگ دیگری
پیش چشمانت نماید دلبری
با چنین نو دلبری چون میکنی؟
قلب آهو را پر از خون میکنی؟
گفت: من دل را نهادم پای او
کو کس دیگر که گیرد جای او؟
یک دل دیگر بباید بهر او
از کجا باید نمایم جستجو ؟
سینهی ما جایگاه یک دل است
دل بود در سینهام نی پشگل است
من کجا و خصلت وحش بشر
این دوپای زشت و سرتا پا خطر
دل به هر یاری که دادم ... دادهام
من پلنگم نی که آدم زادهام
من پلنگم نی دوپای رهزنم
هم نمک خورده نمکدان بشکنم
آدمیت خوب و آدم خوب نیست
این دو در باطن به هم منسوب نیست
کی در این دنیای وانفسا پلنگ
با برادر میکند همواره جنگ؟
غیر آدم کو بریزد در کمین
خون ناحق برادر بر زمین؟
نام ما خونخوار و وحشی مینهند
خود از این القاب و تهمت میرهند
جنگ ما با روزی امروز ماست
کی نیاز ما به انبار غذاست
جنگ ما باشد برای یک شکم
هرچه پیش آید خوش آید بیش و کم
لیک آدمها قیامت میکنند
حق بودن را حرامت میکنند
میکنندت مثل حیوان در قفس
حق نداری تا برآری یک نفس
داد آدمها برم پیش خدا
داد از این تزویر حیوان دوپا
وحشی و خونخواره و هر چیستم
بار الها شکر، آدم نیستم !!!
م.س شاهد
.
منتظر حوادث بعدی تاچند روز دیگر باشید
منبع:پژواک ایران