مصاحبه من با پیرخمار [ قسمت ششم ٦ ]
محمود سراجی
از خود بطلب هر آنچه خواهی
ای دربدر حجاز و توران
از کان خزف گهر چه جویی ؟؟؟
در کان تو خفته در غلطان
[ ادعونی ] اگر که یار خواهی
تا بشنوی استجب لکم هان
تو چشمه باده حیاتی
ا ی صاحب عله سر بجنبان
از ذره ناتوان و بی جان
بر گیر سراغ یار پنهان
تا پرده ز رخ گشوده گوید
بنگر رخ آفتاب تابان !!!!!
از دیده خود حجاب بردار
تا به نگری جما ل جانان
آن دیده جان که حق ببیند
در بتکده ها به نقش او ثان
آن دیده که روی یار بیند
در نم نم قطره های باران
آن دیده جان که آب دریا
بیند به ثیاب ابر نیسان
آن دیده که در درون هسته
بیند دو هزار باغ و بستان
آن گوش که بشنود اناالحق
از چه چه و نغمه هزاران
گوشی که نوای نی نیوشد
از تک تک ساقه در نیستان
آن دیده جان که خط بخواند
از نامه نا نوشته اینسان
آن دیده که از قلم ببیند
صد مثنوی و هزار دستان
خود نامه نا نوشته یی تو
ای نامه نانوشته خود خوان
تفسیر تو از صحیفه سهل استت
فسیر وجود خود کن الان
لو لاک لما خلقت الافلاک
در وصف تو نازل است و تبیان
بیگانه کن از تصور خویش
زیبایی این و زشتی آن
تا خار و گل و کلاغ و بلبل
یکسان نگری در این گلستان
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران