پلنگی که عاشق آهو شد و غوغا آفرید ......[ آری آری عشق غوغا میکند ] قسمت سیزدهم ١٣
محمود سراجی
با حرفهای پلنگ دهان روباه ناباورانه باز مانده بود ...پی میگیریم بازی های دیگر عشق را دراین قسمت ....
.
بیگناهی خود گناه عشق ماست
عشق ما خود یک گناه بیصداست
میروم با عشق خود مجنون شوم
با گناه خود عجین خون شوم
من گناهم ... یک گناه آشکار
عشق، محصول گناهم با نگار
با دهانی باز روبه مانده بود
این دگر عشق است و او ناخوانده بود
با تمام مکر و ترفندی که داشت
راه نیرنگی برای آن نداشت
گنگ و مستأص شده از حرف شاه
با خودش گفتا شنیدم اشتباه
.
گفت ای صحرا تیول چنگ تو
ببر نر رقصندهی آهنگ تو
عشق آهو در دل سخت پلنگ
خنده آرد بر لبان هر چه سنگ
این چه سان عشق و چه باشد نام آن
با خودت سنجیدهای فرجام آن؟
مایلم تا بشنوم از حرف شاه
کاین شنیدم از امیرم اشتباه
اشتباه از مردم عامی رواست
آنچه را شه گوید عاری از خطاست
بازگو تا بار دیگر این غلام
بشنود از شاه خود مالاکلام
چون کلام شاه باشد هرچه خام
میشود در گوشها شاه کلام
.
گفت در لفاظیات رقت بکن
آنچه من گفتم کمی دقت بکن
آنکه برده راحت و آرام من
مظهری باشد ز آهوی ختن
لعبتی باشد که آهو نام اوست
نام او آهو و عشق ما هموست
بچه ای دارد مثال غنچهای
غنچهای در شکل آهوبچهای
هرچه از شیرینیاش گویم کم است
هجر او در سینهام درد و غم است
م.س شاهد
.
منتظر حوادث بعدی تاچند روز دیگر باشید
منبع:پژواک ایران