پلنگی که عاشق آهو شد و حماسه آفرید ......[ آری آری عشق غوغا میکند ] قسمت بیست ویکم
محمود سراجی
پلنگ عاشق دل شکسته از دلدار دور شد ...
میرود شاید که چون زنبور ها
بوی گل را بشنود از دور ها
بشنوید از کار آهو و پلنگ
آن جوان پاکباز و تیزچنگ
در میان بوتهها پنهان شده
پاسبان لانهی جانان شده
بوی شیران زا شنید از راه دور
غیرتش جوش آمد از احساس و شور
گوییا کرده تجاوز بیامان
بر حریم عصمتش بیگانگان
در خطر افتاده دو دلبند او
جان پاک همسر و فرزند او
آنچنان در خشم شد از این وحوش
کز تعصب خون او آمد به جوش
غرشی سر داد از عمق جگر
تا که آهو از خطر شد باخبر
همره فرزند خود چون تیر جست
رفت و از این مهلکه یکباره رست
بچه را مخفی درون بوته کرد
لرزلرزان تا سحر بیتوته کرد
*
کاش هرگز یک دم دیگر نبود
روز دیگر ... هفتهی دیگر نبود
آنچه دید آهو به چشم اشکبار
بر کسی هرگز نیارد روزگار
کاش فردا را نمیزاد آفتاب
ظلمت شب بر جهان میزد نقاب
لیک فردایی رسید و روز شد
داد از آن روزی که عالمسوز شد
همسر آهو رسید از گرد راه
تلخ شد کامش ز اخبار سیاه
روز دیگر رفت سوی خانهاش
همره فرزند و یار لانهاش
کنجکاوی دست بردارش نبود
احتیاط و حزم را از دل زدود
تا رسید آنجا که نزد خانه بود
محشری کبری در این غمخانه بود
پیکر بیجان و خونین پلنگ
پاره پاره خفته در میدان جنگ
کرده جانش را نثار عشق خود
این حدیث ماندگار از عشق خود
آنطرف چندین جسد در قتلگاه
جوی خون افتاده از شیران به راه
بچه آهو در کنار بچه گاو
رقص پا میکرد و با خود کنجکاو
گوییا میخواست بیدارش کند
بازهم همبازی و یارش کند
*
روبه مفلوک عاری از شرف
در میان دشت گنگ و بیهدف
همچنان دنبال لاشه مرده بود
گویی از قسمت همین را برده بود
رفت تا بار دگر در گوشهای
زین تملقها بگیرد توشهای
*
چشم آهو بود چون دریای خون
کرد رخسار نگارش لالهگون
.
گفتیم حماسه [ پلنگ و آهو ] حماسه پلنگ را دیدید در آخرین قسمت که دو روز دیگر پخش خواهد شد به نظاره خواهید نشست حماسه آهو را که این طناز و محبوب پلنگ عاشق این بازی نیمه کار عشق را چگونه تکمیل خواهد کرد
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران