قسمت ششم ٦ روایت پلنگ و مناجات آهو
محمود سراجی
مناجات آهو
- وقتی که آهوی مادر فرزندش را اسیر پلنگ دید آه از نهادش در آمد ولی از فرار او متحیر شد که چرا بدون هیچ دلیلی از خوردنشان منصرف شد و پا بفرار گذاشت ؟
.
چند بیت از قسمت پنجم برای ایجاد ارتباط موضوعی
قصهای دیگر ز آهو بشنوید
بشنوید آن را که مادر مرده دید
زانوانش بیرمق بود و فلج
گوییا اعصاب پایش کرده لج
اختیار دست و پایش را نداشت
گوییا صد من به هر پا وزنه داشت
تا پلنگ از پیش آهوبچه رفت
گوییا در خواب دیده آنچه رفت
باورش هرگز نمیشد کار او
در تعجب مانده از کردار او
او چرا این لقمههای چرب را
.
بر خلاف خوی خود کرده رها
او چرا اینسان به سرعت میدوید؟
بعد از آنکه ندبههایم را شنید؟
گر جدا میکرد بند از بند من
هم مرا میخورد , هم فرزند من
کس به فریاد دل من میرسید؟
کس فغان و نالهام را میشنید؟
در تحیر مات و حیران مانده بود
این یکی را تاکنون ناخوانده بود
جز خداوندی که باران میدهد
اینهمه شیرم به پستان میدهد
مناجات آهو :
شکر ایزد کرد کای عالیجناب
ای که فرمودی دعایم مستجاب
من چه سان لطف تو را جبران کنم
امر کن تا جان خود قربان کنم
لانهی من از گل شبدر پر است
دور تا دورش مثال آخور است
منزل من آخوری زیبنده است
مقدم آن پادشه را بنده است
یک قدم بر کلبهی ما رنجه کن
کلبهام را غرق عطر غنچه کن
از سرت تا پا تمیزت میکنم
خویشتن را من کنیزت میکنم
بسترت را مینهم از برگ کاه
تا که راحتتر بخوابی تا پگاه
مثل گل زیبا بسازم جای تو
با حنا رنگین بسازم پای تو
استراحت کن مثال خانهات
شیر آهو میدهم صبحانهات
گر بخواهی شهدخوش طعم عسل
از شکاف کوه آرم یک بغل
آب چشمه از سر کوه آورم
چرک و خاک از دست و پایت میبرم
حرف کفرآلود آن آهوی مست
بر دل افلاک و مافیها نشست
کهکشانها تا که صوت او شنید
پاسخ لبیک از هر جا رسید
این ندا آمد ز سوی آسمان
کای تو ما را بهترین ِ میزبان
من کنون در کلبهات هستم مقیم
از گل شبدر شنیدم آن شمیم
بقیه لبیک و اجابت حق و دلجوئی از آهوی مادر را در قسمت هفتم ببینید
منبع:پژواک ایران