بیان عاشقی با قصیده مزامیر عشق , ٤ قسمت - قسمت دوم -مناجات هفتم
محمود سراجی
بازگشت مختصر به عقب بمنظور ارتباط موضوعی قسمت اول و دوم
******
یبقی همه وجه ذوالجلالت
باقی همه سائلان فی الشان
یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام ، یسئله من فی السموات و الارض کل یوم هو فی الشان ، فبای الاء ربکما -
تکذبان
سوره الرحمن
هر هست که هست نیست آخر
وآن نیست توئی که نیستی فان
لا .........بر سر لااله الا
رمزی ز صمد بود نه اعیان
کاین سر به مهر در نگنجد
در عقل عقال ووهم اذهان
*********
در این قسمت از مزامیر عشق ضمن طرح مجهولات ذهنی ما بشکل سوآل وارد شطحیات می شویم ، جسارتا تکرار میکنم [شطحیات ] مباحث بظاهر کفر گونه ای است که عارف و سالک عاشق درمقام محو و فنای فی الله بزبان می آورد و عوام الناس و قشریون بدلیل عدم آشنائی به مفاهیم عمیق آن یا از روی تعصب افراطی آنرا کفر میشمارند .... و عرفان پر بار وحدت وجودی ما انسانهای گرانقدری را به قربانگاه عشق تقدیم کرده است که از آن جمله اند حسین ابن منصور حلاج شیخ شهاب الدین سهروردی و محمود شبستری و عارف سوخته دل عین القضات همدانی جد بزرگوار دوست هنرمند ما مهدی عین القضات و ده ها عاشق سینه چاک دیگر که زیر سی و پنج سالگی به قتل رسیده و اغلب زنده زنده در آتش سوختند من ترجیح میدهم بجای تذکره نویسی شطحیات دیگری را به نظم بنشینیم ...به طرح مجهولات
ذهنی ما بشکل سوال
میپردازم
فرق من و ذره چیست ای دوست
در خلقت ماسوی و بنیان
کاندر دل او قرار دادی
صد قدرت آفتاب تابان
اما دل من که وصله توست
پر گشته ز درد و رنج و هجران
من وصل دوباره تو خواهم
در روضه پر شکوه رضوان
آنجا که تو راجعون بخود را
خود وعده نموده ای به فرقان
آنجا که بکل من علیها
گفتی به یقین که کلهم فان
من شایق این چنین فنایم
چون قطره درون بحرعمان
اکنون ز فنای فی اللهم نیست
باکی اگرم بود دو صد جان
این راز بقای جاودان است
هر کس که رسد به وصل جانان
یک ذره که در خمیره خود
با کل جهان بود به یکسان
یک قطره که با هزار دریا
بی شبهه برابر است و همسان
یک مور که در طبیعت خود
فرقی نکند ز صد سلیمان
جائیکه وجود لکه ای ابر
بالقوه بود به عینه باران
اسطوره وحدتند و منظوم
چون گردش مهر و مه به حسبان
" الشمس و القمر بحسبان " سوره الرحمن
من کیستم ای تو رمز هر راز
من چیستم ای رحیم رحمان
من گمشده در وجود خویشم
یارب تو مرا بمن شناسان
محمود سراجی
منبع:پژواک ایران