رباعیات ویژه شاهد ۳
محمود سراجی
دوبیتی هایی که مناظره عقل و عشق را روایت می کنند ،
و من بیش از پنجاه سال است که ناظر این جدال آشتی نا پذیر در درون خود هستم
یاد آوری
در سرتاسر این مناظره واژه گفتند سخنگوی عقل است و واژه گفتم از قول عشق ،
پاسخ های عشق هر چند معصومانه
و چون حق است پیروز مناظره است
و ...... چون لقای دوست فقط با عشق مقدور است فلذا عقل در این میدان مقهور است
رباعیات ویژه شاهد
محمود سراجی
**
گفتند از این عشق بجز درد نزاید
واین خواب خوش از شب به سحر گاه نپاید
گفتم که مرا نیز جز این عمر نشاید
وان نیز مرا تا به سحر گاه نپاید
**
گفتند حذر کن ز خیالش که محال است
واین خواب پریشان تو رویا و خیال است
گفتم که اگر خوابم از این خواب چه خوشتر؟
بیدارم اگر، خواب مرا دشمن حال است
**
گفتند نباشد به فلک طاقت این شور
چون صاعقه ویران گر و چون بارقه پر نور
گفتم که نگار است مرا غایت منظور
واین شور بود در دل من تا به لب گور
**
گفتند که این عشق تو مانند جنون است
در سینه بجای جگرت کاسه خون است
گفتم که بدرگاه تو صد شکرالهی
کاین عشق بهر لحظه مرا رو به فزون است
**
گفتند که رقصانده تو را با سر انگشت
چرخانده و خنجر زده بر عقل تو از پش
گفتم که مریزاد چنین خنجر و این مشت
از خنجر او نیست که این عقل مرا کشت
**
گفتند از این عشق جنون زای تو فریاد
فریاد و فغان از توو زین عشق تو بیداد
گفتم که مرا عقل بود افت این عشق
ور نه چه خطا سر زده زین عشق خدا داد
***
گفتند که عقل از عمل یار تو مات است
در ظلمت خود غافل از اینسان درجات است
گفتم که چنین است مرا آب حیات است
هر آب حیاتی به درون ظلمات است
**
گفتند عجب شور و عجب حال و عجب قال
تاریخ ندیده است بخود وصف چنین حال
گفتم که عجب حسن نگار است نه این قال
کان حسن به خروار و مرا قال به مثقال
**
گفتند تو را ترک کنم با دل و جانم
نام تو دگر بار نیارم به زبانم
دیدم که جهان بی تو نیارزد که بمانم
گفتم نتوانم... نتوانم... نتوانم
بقیه دارد
محمود سراجی
منبع:پژواک ایران