بیان عاشقی بقیه [ گبند واژگون و دوار ] قسمت ٤ - مناجات ۹
محمود سراجی
بازگشت مختصر به عقب بمنظور ارتباط موضوعی با قسمت قبل
ای جمله صمد به حد مطلق
وای ذات تو بی زوال و خسران
خالی ز جهان جهان پر از تو
بی جان و تنی و بر همه جان
تنها صمد تو زاده این عشق
با " لم یلدت "مرا نسوزان
"لم یولد"تو به عینه حق است
جان ولد آن دگر بگردان
******
من زاده عشق اگر نبودم
یا خود ولدی ز کنز پنهان
گر عکس رخت نبود جاری
بر کنه عدم به زایش جان
گر پرتو حسن غیر حسن است
ور جان نبود به عینه جانان
ور صورت منعکس به مرآت
با صاحب خود نبود یکسان
پس قصد تو از بیان اعرف
در وصف که بود غیر انسان
مو بر تنم از چنین توهم
واز حیرت و این خیال پژمان
چون سوزن وهم رفته بر مغز
چون آتش شک نشسته بر جان
من کیستم ای تو رمز هر راز
من چیستم ای رحیم رحمان
من گمشده در وجود خویشم
یارب تو مرا بمن شناسان
پایان شطح چهارم
ب
منبع:پژواک ایران