مثنوی متفاوتی راکه قسمت اول و دوم و سوم آن طی چند روز اخیر تقدیم شد و چهار قسمت بقیه به ترتیب طی روز های آینده تقدیم خواهد شد عصاره وخالص وحدت وجود است و با استعانت از قطره و ذره و تقابل آنها با دریا و دنیا سروده ام و قرار بود پنج یا حد اکثر شش قسمت باشد که دیشب خمیرمایه قسمت هفتم و هشتم و زنگ تکمیلی بخش ششم نیز زده شد چکنم که وقت کم است و رسالت شاعری که آثارش در کشورش چاپ نمیشود بس سنگین ....و من متعهدم که اثار جدیدم را به عموم برسانم و خوشحالم که این تعهد را در زمان حیات خود ایفا میکنم, , لطف کنید این مثنوی را بدقت بخوانید و هر چه بیشتر با عرفان وحدت وجودی آشنا شوید ... تک تک شما را پدرانه می بوسم .بخاطر تکراری بودن این پیشگفتار مرا ببخشید ...با احترام محمود سراجی
مقدمه , مرور بر گذشته
******
ای تو نزدیکتر ز جان به بدن
ای تو جان و بدن چو پیراهن
همجواری به جسم ما ای دوست
مثل پیوند خون و گوشت به پوست
گر چه خود گفته ای بلفظ فرید
همچو خونی در اندرون ورید
من تو ام یا تو من نمیدانم
م.س شاهد
چیست این آتشی که من دارم ؟؟؟
******
من حبابی بروی دریایم
بیشتر از کفی نمی پایم
قطره ای در کنار عمانم
لیکن آتش فتاده بر جانم
چیست این آتشی که من دارم
مستی غم به جان و تن دارم
آتشی کاو بجانم افتاده
مستی عشق تو بمن داد
گر حبآبم پس آتشم از چیست ؟؟؟
گر که بحرم پس این فراق از کیست ؟؟؟
گر توام من نفس برای چه بود ؟؟؟
چند روزه قفس برای چه بود ؟؟؟
آتش عشق را تو افروزی
پس چرا جان عاشقان سوزی؟؟؟
پرتو حسن تو حبیب تو شد
احسن الخالقین نصیب تو شد
حسن رویت چو پرتو افکن شد
آتشی در میان خرمن شد
عاشق خود شدی و گل چیدی
سوخت عالم ز عشق توحیدی
تا فاحببت بر زبان راندی
خود مزامیر عشق را خوا ندی
وحدت آمد به کثرت از این عشق
عالم آمد به وحشت از این عشق
خلق کردی مرا و در سفتی
فتبارک بنام خود گفتی
من کجا و چنین خراب آباد
داد از این عشق و عاشقی فریاد
منم آن زاده عصاره عشق
عکسی ازپرتو دوباره عشق
در تجسم مثال آ یاتم
همچو نقشی میان مرآتم
هر چه این عشق را کنی مهجور
به دو چشمم نشسته ای چون نور
عشق ورزی اگر گناه خطاست
عاشق ار مستحق جور و جفاست
اولین عشق در نگاه تو بود
گر گنه بود این گنا ه تو بود
من تو ام یا تو من نمیدانم
یا چو یک جان و تن نمیدانم
محمود سراجی م.س شاهد
**************
قسمت بعدی تا چند روز دیگر
منبع:پژواک ایران