مناجات دوم مزامیر حضرت عشق
محمود سراجی
ای مصدر کاف و نون تکوین
وی واجب هر وجوب و امکان
ابهام مرا به پرتو عشق
روشن بکن ای تو پرتو جان
از پرتو نور لن ترانی
یک ذره بجان ما بتابان
من محو حجاب عقل خویشم
ما را برهان ز عقل و برهان
هر خانه که قفل عقل دارد
عشق تو از آن شود گریزان
امشب به صفای مقدم می
وز شورش اشتیاق شایان
افسار وعقال خود بریدم
تا وارهم از وثاق ایمان
با تیشه عشق خانه عقل
کردم ز بن و ز پایه ویران
تا بین من و تو راحت جان
مکشوف شود غطاء الوان
در سر هوسی بلند دارم
واندر دل خود امید غفران
خواهم که یکی شویم و واحد
با [واو] و[ احد ] به یمن تکلان
یک روح شویم در دو قالب
مانند صفات ابر و باران
آنسان که بجای لا و الا
وز شک و یقین و کفر و ایمان
جز جلو گه [ ولا] ... نبینم
در منظر آشکار و پنهان
من زاین کلمات راز گونه
وز قال و مقال و حق و بطلان
جز صورت ماه تو ندیدم
در کوچه و باغ و دشت و بستان
هر جا که نظر فکندم از دل
بر ذره خاک و باد و باران
از ذره ذره های ذره
تا پهنه لایزال کیهان
جز عکس رخ تو نیست ظاهر
گر بنگرمت بدیده جان
گر چشم جهان حجاب من شد
تا گم کنم آن چراغ تابان
عطر خوش و دلنوازت آید
از شاخه یاس و برگ ریحان
من در تو عجین و مستحیلم
ماهی صفت اندرون عمان
ماهی چو بر آب و غرق دریاست
عاجز بود از تجسم آن
زان روست که دیده ات نبیند
نزدیکی ماست حا جبم هان
بر دیده ای و نبینمت باز
چون دیده ندیده نور چشمان
بر دیده سر گرفته ای جا
چون مردم چشم و صف مژگان
تو در من و من به جستجویت
در چشمه آب زمزم عطشان
بر جانی و چشم جان ندارم
تا بینمت ای نشسته بر جان
من کیستم ای تو رمز هر راز
من چیستم ای رحیم رحمان
من گمشده در وجود خویشم
یارب تو مرا بمن شناسان
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران