عشق نگنجد به زمين و زمان -عکس یار در آینه [ قسمت دوم ]
محمود سراجی
آنچه جهان می کند از وی فرار
در دل من يافت بدينسان قرار
آتش و خون گشت ميان دلم
/ وای براحوال دل غافلم
ای تو همه بنيه و بنيان عشق
/ روی خوشت سلسله جنبان عشق
گر منم از مقصد لولاک تو
/ قول لما خلقت الافلاک تو
ريشه آن عشوه و ناز از کجاست؟
/ آتش اين سوز و گداز از کجاست؟
سوختم از حسرت ديدار يار
/ کی به سرآيد غم اين انتظار
سوختم از شب به سحر سوختم
/ از تب غم تا به جگر سوختم
تا به کی از حسرت و غم سوختن
/ سوختن و لب ز بيان دوختن
هجر براين عاشق شيدا چرا؟
/ آتش اين عشق؟ کجا من کجا؟
داد از اين داد خدايی تو
/ کشت مرا درد جدايی تو
کوه بلا بود جدايی نبود
/ دادی و اين رسم خدايی نبود
ای تو همه معبد و معبود من
/ پر ز توام باز تو کمبود من
کل جهان ذره ای از بود توست
/ اينهمه احسان همه از جود توست
پاک و منزه ز قياس و خيال
/ فخر و بزرگی و شکوه و جلال
آنچه نگنجد به خيالم تويی
/ برهمه اجسام مثالم تويی
صفر تويی، يک تويی، اعداد تو
/ راست تويی، چپ تويی، اضداد تو
بين دو کس فصل تويی وصل تو
/ در دو جهان فرع تويی اصل تو
تا که جدا گشت قديم از جديد
/ کثرت ما شد ز جدايی مزيد
کثرت ما هرچه مزيد آمده
/ حسن تو در عرصه پديد آمده
وحدت و کثرت شده از هم پديد
/ قطره چنين شد که به دريا رسيد
قطره به دريا چو شود همنشين
/ قطره دگر نيست تو دريا ببين
قطره از بحر مجزی تويی
/ آب تويی، قطره و دريا تويی
هرکه به دل کرد تو را آرزو
/ بايدش از خود کندت جستجو
هرچه که رفتم پی دنيای خود
/ جز تو نديدم به سراپای خود
خشت بنا و گل تکوين تويی
/ نظم جهان را ره و آئين تويی
جوشش عشق است که جان می دهد
/ هستی و مستی به جهان می دهد
محمود سراجی م.س شاهد
منبع:پژواک ایران