قسمت اول شطحیات 1
محمود سراجی
قصیده مزامیر عشق در پانصد بیت و با یک قافیه تقدیم می شود-1
شطح اول
[ پیش گفتار ]
منظومه ای از کهکشان عشق با کلام عرفانی پیشکش حضورتان می شود ، برگ دیگری از بوستان بی خزان عرفان وحدت وجودی ....و بر من است که ابتدا هرچند کوتاه ولو در یک جمله عرفان و [ وحدت وجود ] را معنی کنم
الف - عرفان ، در لغت از ریشه عرف یعنی شناختن و درخود عرفان به معنی شناخت خداست از طریق عشق نه عقل... لازم به توضیح است که در اینجا منظور از عقل خرد نیست و عقل عربی است که , هم ریشه عقال است و عقال پابندی است که به پای شتر بسته میشود تا هم بچرد و هم گم نشود ، عقل عربی هم بندی است محدود که بجای پای شتر به سر انسان بسته شده تا هم زندگی کند و هم از محدوده حدوث خارج نشود
ب - وحدت وجود
،در وحدت وجود نیازی به کعبه نیست // آنجا به هرچه نظر افکنی خداست
یعنی خدا در تمام اجسام و موجودات حضور دارد ، وبعبارت دیگر هیچ چیزغیر از خدا وجود ندارد ... این مبانی را در متن شعر بیشتر خواهیم دید
قصیده مزامیر عشق در پانصد بیت و با یک قافیه تقدیم می شود
******
http://www.youtube.com/watch?v=sLiV6qgGnmo
لطفا کلیک کنید و همین شعر و توضیحات را با صدای من بشنوید
.
شطح اول
**********
ای ذات تو لایزال و سبحان
وای وصف تو فوق وهم انسان
بیرون ز کلام و حرف و ارقام
بر تر ز خیال و حدس و ایقان
مستغنی حمد و ذکر و تسبیح
حی و صمد و حمید و منان
ای کنه تو خارج از تعقل
وای در تو خرد حقیرو حیران
در سینه تنگ و خسته من
یک نکته نه ، بلکه صد هزاران
رازیست که تاب گفتنم نیست
دردیست مرا که نیست درمان
حالیست مرا که باورم نیست
کامشب نکشد مرا به عصیان
ترسم بکشم ز فرط مستی
یکباره بهر چه خط بطلان
این درد نهان چسان بگویم
ای جان مرا تو درد و درمان
لب بسته زبان خموش و صامت
اما ز درون چو کوره تفتان
از بستن لب مرا چه حاصل
من خامشم اندرون خروشان
این جوش و خروش و میل سرکش
واین آتش اشتیاق و طغیان
در چنته سینه ام بجوش است
چون غلغل دیک آب جوشان
من کیستم ای تو رمز هر راز
من چیستم ای رحیم رحمان
من گمشده در وجود خویشم
یارب تو مرا به من شناسان
******
شطح دوم
ای مصدر کاف و نون تکوین
وی واجب هر وجوب و امکان
ابهام مرا به پرتو عشق
روشن بکن ای تو پرتو جان
از پرتو نور لن ترانی
یک ذره بجان ما بتابان
من محو حجاب عقل خویشم
ما را برهان ز عقل و برهان
هر خانه که قفل عقل دارد
عشق تو از آن شود گریزان
امشب به صفای مقدم می
وز شورش اشتیاق شایان
افسار وعقال خود بریدم
تا وارهم از وثاق ایمان
با تیشه عشق خانه عقل
کردم ز بن و ز پایه ویران
تا بین من و تو راحت جان
مکشوف شود غطاء الوان
در سر هوسی بلند دارم
واندر دل خود امید غفران
خواهم که یکی شویم و واحد
با [واو] و[ احد ] به یمن تکلان
یک روح شویم در دو قالب
مانند صفات ابر و باران
آنسان که بجای لا و الا
وز شک و یقین و کفر و ایمان
جز جلو گه [ ولا] ... نبینم
در منظر آشکار و پنهان
من زاین کلمات راز گونه
وز قال و مقال و حق و بطلان
جز صورت ماه تو ندیدم
در کوچه و باغ و دشت و بستان
هر جا که نظر فکندم از دل
بر ذره خاک و باد و باران
از ذره ذره های ذره
تا پهنه لایزال کیهان
جز عکس رخ تو نیست ظاهر
گر بنگرمت بدیده جان
گر چشم جهان حجاب من شد
تا گم کنم آن چراغ تابان
عطر خوش و دلنوازت آید
از شاخه یاس و برگ ریحان
من در تو عجین و مستحیلم
ماهی صفت اندرون عمان
ماهی چو بر آب و غرق دریاست
عاجز بود از تجسم آن
زان روست که دیده ات نبیند
نزدیکی ماست حا جبم هان
بر دیده ای و نبینمت باز
چون دیده ندیده نور چشمان
بر دیده سر گرفته ای جا
چون مردم چشم و صف مژگان
تو در من و من به جستجویت
در چشمه آب زمزم عطشان
بر جانی و چشم جان ندارم
تا بینمت ای نشسته بر جان
من کیستم ای تو رمز هر راز
من چیستم ای رحیم رحمان
من گمشده در وجود خویشم
یارب تو مرا بمن شناسان
محمود سراجی م.س شاهد
،
هفته دیگر بقیه قصیده شطحیات همراه با کلیپ دوم تقدیم خواهد شد
.youtube.com/watch?v=sLiV6qgGnmo و همین شعر و توضیحات را با صدای من بشنوید
منبع:پژواک ایران