[مصاحبه من با پیرخمار در بهشت] قسمت اول ١ ...با اضافات جدید
محمود سراجی
در خانه عشق
پیرخمار... منظور از پیر خمار حضرت حکیم عمر خیام است رباعی در گیومه هم از رباعیات خیام است
رفتم به سراغ پیر خمار
در کوی جنان به کوچه جان
تا تشنگی از دلم برآرم
واز سکر روم به عمق نسیان
جام از پی جام سر کشیدم
لب تشنه مثال تشنه کامان
من بر سر خم چنانکه گویی
یک دیو گرسنه بر کفی نان
صد بار پر و تهی شد از می
جامم پی هم از این و از آن
با اینهمه در نهایت امر
من بودم و آن لبان عطشان
خمار به طعنه گفت ای دوست
خود را بشناس و قدر خود دان
ارزان مفروش قدر خود را
کارزان نخریده یی بدینسان
زان باده بنوش کز تو جوشد
زان می که نخورده مستی از آن
زان باده که بایزید بسطام
یک جرعه چشید و گفت سبحان
*
گفتم که تو خود دلیل راهی
در مکتب می خوران دوران
در صدر رباعیات گفتی
بی پرده و آشکار و عریان
« چون در گذرم به باده شویید مرا »
« تلقین به شراب ناب گویید مرا »
«خواهید به روز حشر یابید مرا »
« از خاک در میکده جویید مرا "
*
خندید و به یک نگاه گویا
مانند نگاه بر سفیهان
گفتا که نخوانده ای اشارت
زاین نامه بجز حروف و عنوان
از باده ندیده یی بجز باد
واز دانه نچیده یی بجز دان
جز ساق نخوانده ای ز ساقی
واز ساق بجز دو پای عریان
خمخانه ندیده ای بجز خم
واز خانه ندیده ای بجز خوان
از می بجز آب تلخ انگور
واز میکده جز فضای دکان
خمخانه و ساغر و صراحی
صهبا و سبو و کفر و ایمان
میخانه و باده و می ناب
انگور و شراب و زلف جانان
ابزار کلام و قاب حرفند
در شکل تعینات انسان
م.س شاهد
قسمت های بعدی قصیده پیر خمار را در روز های آینده بخوانید
منبع:پژواک ایران