ز کدام باده مستم ؟
محمود سراجی
ز کدام باده مستم ؟؟؟
طرح تابلوها از مختار کچچیان و محمود عقیانی
ز کدام باده مستم
امشب به صفای مقدم می
واز شورش اشتیاق شایان
افسار و عقال خود بریدم
تا وارهم از وثاق ایمان
جم از پی جام سر کشیدم
لب تشنه مثال تشنه کامان
من بر سر خم چنانکه گویی
یک دیو گرسنه بر کفی نان
صد بار پر و تهی شد از می
جامم پی هم از این و از آن
با اینهمه در نهایت امر
من بودم و آن لبان عطشان
خمار به طعنه گفت ای دوست
خود را بشناس و قدر خود دان
ارزان مفروش قدر خود را
کارزان نخریده یی بدینسان
می با تو مثال جسم و جانید
می جسم و تو جان خفته در آن
زان باده بنوش کز تو جوشد
زان می که نخورده مستی از آن
*
زان باده که از نگاه مستی
ریزد به نگاه تشنه کامان
زان باده که خیزد از سر شمع
در خلوت بزم عشق بازان
مستانه و بی قرار از عشق
پروانه در آن چو شعله رقصان
زان باده که بلبل و چکاوک
از نشات آن گرفته الحان
زان باده که از کرامت آن
قمری شده این چنین غزلخوان
زان باده که جام جان از او مست
زان می که خمار از او گریزان
زان باده که در لباس ترسا
افتاد بجان شیخ صنعان
زان باده کز او به زعم حلاج
آسان شده درد سنگباران
زان باده کز او برای فرهاد
شیرین شده کار طاق بستان
زان باده که بایزید بسطام
یک جرعه چشید و گفت سبحان
زان باده که در دم مسیحا
بنهاد شفای درد مندان
زان باده که نوح و کشتی نوح
ایمن شد از او بلای طوفان
زان باده بنوش کز تو جوش
دزان می که نخورده مستی از آن
زان باده کز او اجاق نمرود
بر جان خلیل شد گلستان
زان باده که از کلیم و فرعون
بگشود شکاف موج غلطان
زان باده که نا چشیده هرگز
یک قطره از آن لبان شیطان
زان باده که از چشیدن آن
آدم شده خلق و خوی حیوان
زان باده که بوی یار دارد
چون عطر نسیم صبحگاهان
زان باده که شیر بیشه عشق
در محشر نینوای سوزان
لا جرعه به سر کشید و پر زد
بر اوج حماسه های دوران
زان با د ه که نام عشق دارد
سر منشا هر کلام و عنوان
*
گفتم که چرا نمی فروشند
زاین باده ناب می فروشان ؟؟؟
گفتا که به زر چرا فروشند
اکسیر حیات مفت و ارزان ؟؟؟؟
گفتم که به جرعه یی از این آب
پروا نکنم بقیمت جان
گفتا نرسی به آب حیوان
تا خود نشوی چو چشمه جوشان
گفتم که به سر روم در این راه
گر در ظلمات باشد این شان
گفتا که بدون سر توان رفت
چون شمع به خلوت عزیزان
هشدار چو سر شناسی از پا
هرگز نرسی به گرد رندان
گفتم بچه شان توان رسیدن ؟؟؟
تا قافله های پیش تازان ؟؟؟
گفتا که از این مقوله کم گو
از پیش و پس و زیاد و نقصان
صد منزل و یک قدم مساوی
استنزدیکتر از زبان به دندان
یار از تو جدا نبوده هرگزچون
هسته بمیوه روح در جان
تا کی به خیال جستن دوست ؟؟؟
از خانه به خانه ، خوان تا خوان
از خود بطلب هر آنچه خواهی
ای دربدر حجاز و توران
از کان خزف گهر چه جویی ؟؟؟
در کان تو خفته در غلطان
[ ادعونی ] اگر که یار خواهی .
تا بشنوی استجب لکم هان
تو چشمه باده حیاتی
ای صاحب عله سر بجنبان
از ذره ناتوان و بی جانب
ر گیر سراغ یار پنهان
تا پرده ز رخ گشوده گوید
بنگر رخ آفتاب تابان !!!!!
از دیده خود حجاب بردار
تا به نگری جما ل جانان
آن دیده جان که حق ببیند
در بتکده ها به نقش او ثان
آن دیده که روی یار بیند
در نم نم قطره های باران
آن دیده جان که آب دریا
بیند به ثیاب ابر نیسان
آن دیده که در درون هسته
بیند دو هزار باغ و بستان
آن گوش که بشنود اناالحق
از چه چه و نغمه هزاران
گوشی که نوای نی نیوشد
از تک تک ساقه در نیستان
آن دیده جان که خط بخواند
از نامه نا نوشته اینسان
آن دیده که از قلم ببیند
صد مثنوی و هزار دستان
خود نامه نا نوشته یی توا
ی نامه نانوشته خود خوان
تفسیر تو از صحیفه سهل است
تفسیر وجود خود کن الان
لو لاک لما خلقت الافلاک
در وصف تو نازل است و تبیان
بیگانه کن از تصور خویش
زیبایی این و زشتی آن
تا خاو گل و کلاغ و بلبل
یکسان نگری در این گلستان
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران