در بدر میخانه ها... ملاقات پنجم ۵ با حکیم عمر خیام
محمود سراجی
چند بیت از ملاقات چهارم برای یاد آوری
زان باده که در لباس ترسا
افتاد بجان شیخ صنعان
زان باده کز او به زعم حلاج
آسان شده درد سنگباران
زان باده کز او برای فرهاد
شیرین شده کار طاق بستان
زان باده که بایزید بسطام
یک جرعه چشید و گفت سبحان
دنباله کلام حکیم
********
زان باده که از چشیدن آن
آدم شده خلق و خوی حیوان
زآن باد که بوی یار دارد
چون عطر نسیم صبحگاهان
زان باده که شیر بیشه عشق
در محشر نینوای سوزان
لا جرعه به سر کشید و پر زد
بر اوج حماسه های دوران
زان با د ه که نام عشق دارد
سر منشا هر کلام و عنوان
گفتم که چرا نمی فروشند
زاین باده ناب می فروشان ؟؟؟
گفتا که به زر چرا فروشند
اکسیر حیات مفت و ارزان ؟؟؟؟
گفتم که به جرعه یی از این آب
پروا نکنم بقیمت جان
گفتا نرسی به آب حیوان
تا خود نشوی چو چشمه جوشان
گفتم که به سر روم در این راه
گر در ظلمات باشد این شان
گفتا که بدون سر توان رفت
چون شمع به خلوت عزیزان
هشدار چو سر شناسی از پا
هرگز نرسی به گرد رندان
گفتم بچه شان توان رسیدن ؟؟؟
تا قافله های پیش تازان ؟؟؟
گفتا که از این مقوله کم گو
از پیش و پس و زیاد و نقصان
صد منزل و یک قدم که باشد
نزدیکتر از زبان به دندان
م.س شاهد
بقیه دارد
منبع:پژواک ایران