ای شاخه گل نسترن و نسرینم
از عطر تو آکنده بر و بالینم
بر چشم من ار نیامدی باکی نیست
در باغ خیال خود تو را می بینم
من مشکل خویش را چه آسان کردم
رویا و خیال دوست مهمان کردم
از ترس رقیب و کینه توزان حسود
دزدانه خیال خویش پنهان کردم
من کام دل از وصال او می گیرم
من بهره ام از جمال او می گیرم
گر لعل لبش مرا میسر نشود
من سهم خود از خیال او می گیرم
گر ، دیدن او به عینه امکان نبود
با بود رقیب سفله آسان نبود
امشب ز خیال او مدد می گیرم
کاین دزد ز پاسبان هراسان نبود
با عشق تو از هر دو جهان بر خیزم
با درد تو از هرچه دوا پرهیزم
در دوزخ اگر مرا خیال تو دهند
بر خیزم و از بهشت خود بگریزم
خوشبخت کسی که در برت بنشیند
از لعل لبت غنچه تر می چند
با شوق تو می روم ببینم شاید
او را که به چشم خود ترا می بیند
آن کیست که در راه تو از جان نگذشت
با درد تو از دوا و درمان نگذشت
یک جو نخرند روز بازار عمل
آن را که به کفر تو از ایمان نگذشت
قربان دلی که درد تو دارد بیش
واز زخمه عشق تو بدل دارد ریش
من حسرت آن خورم که سالی ماهی
از کوی تو بگذرد خرامان درویش
دردیست مرا که نقد جان می سوزد
از گفتن آن مرا دهان می سوزد
پنهان بکنم به سینه دانی چه شود ؟؟؟
تا ریشه و مغز استخوان می سوزد
گوشم همه بر در بود و چشم به راه
شامم نشود سحر مگر آه به آه
ای غافل از احوال من خسته بیا
زآن پیش که سر دهند ، انا لله
باز آ و مرا ز ما و من ایمن کن
یعنی که مرا بدون خود بی من کن
گر بین من و تو پیرهن حائل بود
تا ما بشویم ترک پیراهن کن
من بی تو بها نمیدهم دنیا را
هر چند که خود بهشت باشد ما را
در دوزخ اگر تو با منی ننگم باد
کز دوزخ خود برون گذارم پارا
دانی که چرا طعنه اغیار خوش است ؟؟؟
دیدار رقیب جای دلدار خوش است ؟؟؟
از دیدن خار یاد گل می افتد
گل رفته و بلبل به غم خار خوش است
از چند روز دیگر رباعیات ویژه شاهد , در انتظار آغوش باز شما خواهد بود
م.س شاهد
منبع:پژواک ایران